خلاصه داستان قسمت ۸۴ سریال ترکی شعله های آتش

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۴ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۸۴ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۸۴ سریال ترکی شعله های آتش


خلاصه داستان قسمت ۸۴
سریال

وقتی هولیا به اسکندر به خاطر لو دادن برادرش اعتراض می کند، اسکندر می گوید: «چلبی باید دستگیر بشه. و وقتی دستگیر شه و بفهمن توام بهش کمک کردی میفتی زندان. من نمیخوام اینجوری شه و برای همین تصمیمم رو گرفتم. »
وقتی اوزان بر اثر شلیک چلبی روی زمین می افتد، عمر هم با گریه بالای سر او می رود. چلبی از فرصت استفاده می کند و پا به فرار می گذارد.
خبر شلیک چلبی به اوزان در اخبار پخش می شود و همه محله از ان باخبر می شوند. خانم، رویا زینب و اوزون به سمت خانه ی سحر خانم می روند تا این خبر را به او بدهند. هردو با دیدن او با ناراحتی سکوت می کنند. سحر از اشک چشم آنها می فهمد که بلایی سر اوزان آمده و حالش بد شده گریه می کند.
چلبی مقدار بیشتری پول به کاپیتان میدهد تا فراری اش بدهد چون چاره ی دیگری ندارد اما کاپیتان می گوید: «الان نرخ فرق کرده! پلیس ها به جرم قتل دنبالتن! باید یک میلیون لیر بهم بدی! » چلبی که این مقدار پول را ندارد تصمیم می گیرد سراغ مادرش برود.
جمره همراه گونش خودش را به بیمارستان می رساند. اوزان را به اتاق عمل برده اند و ساعت ها عملش طول می کشد. سحر خانم با دیدن جمره به سمت او حمله می کند و با عصبانیت می گوید: «این اینجا چیکار میکنه؟ بهت گفته بودم ازش فاصله بگیر! تو پسرمو بدبخت کردی. » عمر و زینب و خانم به زور جلوی او را می گیرند و جمره بیمارستان را ترک می کند و با ناراحتی در محوطه در حالی که اشک می ریزد منتظر می ماند.

پلیس سراغ هولیا می رود تا ببیند از چلبی خبر دارد یا نه. اما هولیا طبق خواسته ی اسکندر و نجات خودش، می گوید که او هم تازه از زنده بودن پسرش خبردار شده. اما به محض خارج شدن اسکندر و پلیس ها از خانه، چلبی وارد خانه می شود و از مادرش کمک می خواهد. هولیا می گوید که دیگر نمی تواند به او کمک کند وگرنه خودش هم گیر می افتد. چلبی بغض می کند و با مظلومیت می گوید: «باید کمکم کنی مامان. ترکم نکن.» هولیا گریه اش می گیرد و پسرش را در آغوش می گیرد بعد هم جواهراتش را به او می دهد تا هرچه زودتر فرار کند و خودش را نجات بدهد.
وقتی عمر از کمیسر می شنود که هنوز چلبی را پیدا نکرده اند تصمیم می گیرد خودش وارد عمل بشود و به یکی از آشنایانش زنگ میزند تا برایش اسلحه جور کند. رویا این را می شنود و جلو می رود تا مانعش بشود اما عمر خیلی جدی می گوید: «وقتی داداش من اون تو داره با مرگ دست و پنجه نرم میکنه من اینجا منتظر نمیشینم. به وظیفه م عمل میکنم! »
تومریس بعد از عمل سخت اوزان به سحر و بقیه خبر می دهد که گلوله را بیرون آورده اند اما ۴۸ساعت بعدی حیاتی و مهم است و باید منتظر بمانند. وقتی تومریس نتیجه عمل را به دکتر دیگری نشان می دهد، او می گوید که به نظرش باید خانواده اش را برای خداحافظی کردن آماده کنند. تومریس وقتی به جمره هم خبر می دهد که باید برای هر چیزی آماده باشند، جمره گریه می کند و می گوید: «داره میمیره آره؟ واسه همین بهم میگی برو بببینش. » تومریس سعی می کند او را آرام کند اما زیاد موفق نیست.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا