خلاصه داستان قسمت ۸۵ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۵ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۸۵ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۸۵ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۸۵ سریال ترکی تو در بزن

آیدان و سیفی باهم درحال حرف زدن هستن که ملو را ناراحت میبینن و فکر میکنن برای کیراز اتفاقی افتاده و وقتی ازشون میپرسه، ملو میگه نه کیراز خوبه، آیدان میپرسه پس چیشده؟ ملو دست و پا شکسته از اون روز و بوسه میگه، سیفی میگه ملو عاشق شدی، ملو با خودش میگه ولی چه فایده یادش نمیاد آیدان سعی میکنه دلداریش بده و میگه که ولشون کن انقد به خودت سخت نگیر. ملو به کافه برمیگرده. آیفر سعی میکنه ازش بپرسه و بفهمه که چیشده که ملو بهش میگه میای از اینجا بریم؟ بریم شعبه ۲ این کافه کار کنیم آیفر میگه بریم هرجا تو باشی اونجا آشپزخانه منه و همدیگر را در آغوش میگیرن. همان موقع بوراک میاد و ملو بهش درباره تصمیمشون میگه، بوراک شوکه میشه و دلیل رفتنشونو نمیدونه. سرکان و ادا بعد از مدتی حدس میزنن که دنیز رفته دیگه و از اتاق مخفی بیرون میان. تا میخوان در را باز کنن برن بیرون دنیز جلوشون سبز میشه و میگه من دنبال ادا میگشتم ولی جفتتونو پیدا کردم. دنیز از ادا عذرخواهی میکنه و میگه من نمیدونستم انقد معروفی و کارتو بلدی ازت میخوام برگردی سرکارت، ادا میگه انقد درگیر تحقیق درباره سرکان بودی منو یادت رفته بود، من از نصفه رها کردن کار بدم میاد و کار را انجام میدم و تمومش میکنم ولی از اینجا کارهاشو میکنم میفرستم. کرم میخواد بره سمت خانه که پینا را میبیند و بهش میگه تو کجا میری؟ پینا میگه من دارم میرم پیش خانه آیدان فکر کنم مسیرمون یکیه و باهم میرن. کیراز و جان وقتی به مهدکودکشان میروند میبینن اردم اونجاست، اردم بنا به گفته سرکان بهشون میگه تا ۲ متری من وایسین بهم نزدیک نشین کیراز میگه اگه چیزی بدی بهمون به کسی چیزی نمیگیم اردم بهش یه کیک توت فرنگی میده. بوراک به ادا زنگ میزنه و میگه که ملو حالش اصلا خوب نیست یجوریه همین چند دقیقه پیش گفتن میخوان برن شعبه ۲ کار کنن ادا احضار بی اطلاعی میکنه و میگه من خبر نداشتم و بهش میگه میام باهاش حرف میزنم. سرکان که فهمید داره حرف میزنه ازش میپرسه چیزی شده؟ که ادا میگه میخوام برم پیش جونم، سرکان خنده عصبی میکنه و میگه با کی؟ کجا میری؟ ادا میگه به تو ربطی نداره بچه را بردار ببر خونه منم میام و میره. ادا میره پیش ملو و ازش میخواد که براش تعریف کنه چیشده. ملو سعی میکنه بپیچونه و بگه چیزی نیست اما ادا میگه به من نمیتونی دروغ بگی. ملو میگه میدونی که بوراک دوست داره داسه همین سعی کردم خودمو کنترل کنم بهش فکر نکنم اما دست خودم نیست ادا میگه چی میگی ملو تو میدونی بوراک رفیقمه هیچ جوره نمیتونم بهش نگاه کنم فقط دوستیم، ملو میگه اون روز مست بود کلی حرف های خوب بهم زد بعد همدیگرو بوسیدیم اما فرداش، ادا میگه فرداش چیزی یادش نبود آره؟ ملو تایید میکنه و ادا بغلش میکنه و میگه خیلی ناراحتی میدونم تو همه جون منی اینجوری نکن با خودت. ملو بهش میگه یادته هروقت ناراحت بودیم میشستیم فیلم رمانتیک میدیدیم بعد کلی گریه میکردیم تا آروم بشیم؟ میای امشبم فیلم ببینیم؟ کیراز ام که پیش پدرشه، ادا قبول میکنه و میگه فیلم میبینیم هرچی تو بگی. ادا پیش ملو میمونه و بعد از چند ساعت به خانه گیره. وقتی میرسه میبینه همه جا پر از شمعه و روی میز کلی غذاهای مورد علاقه اش هست. ادا میپرسه کیراز خوابه؟ سرکان میگه آره باهم اینارو درست کردیم بعد شام پدر و دختری خوردیم اینارم واسه تو گذاشتم. از ادا میپرسه به تو خوش گذشت؟ ادا میگه الان توقع داری بگم کلی چرخیدیمو غذا خوردیمو خندیدیم؟ چون قرار شده دروغی نباشه راستشو میگم من پیش ملو بودم سرکان از این حرف خوشحال میشه و میگه ملو بهترین دوستته خوبه که تنهاش نمیزاری. سرکان هم اعتراف میکنه که میزو چیده تا باهم غذا بخورن اما ادا دیر کرد و دلخور شد یخورده و همان موقع شروع میکنن باهم غذا خوردن. سرکان سعی میکنه راضیش کنه روی تخت بخوابه اما ادا میگه با یه شام نمیتونی گولم بزنی. فردای آن روز همگی بنا به گفته هولیا اومدن و تو حیاط نشستن. هولیا میگه من این موضوع را با ادا و سرکان هم درمیان گذاشتم برای اینکه کیراز تو خانواده و محیط خوبی بزرگ بشه باید این قرار دروغ نگفتن را هم شماهایی که با کیراز در ارتباطین را اجرا کنین و همین الان اگه چیزی تو دلتون هست یا دروغ گفتین بگین راستشو تا خالی بشین. بوراک میگه حالا که کسی نمیگه من شروع میکنم من خیلی ناراحتم که با کیراز کم وقت میگذرونم دوست دارم بیشتر باهاش در ارتباط باشم، سرکان هم میگه حالا که بحث صداقته باید بگم که من از بوراک اصلا خوشم نمیاد ادا میگه این چه حرفیه که میزنی سرکان میگه صداقته دیگه بوراک هم میگه منم همینطور . آیفر به سرکان میگه من نتونستم و نمیتونم ببخشمت با کارهایی که با ادا کردی ایدان هم سریع میگه منم ادارو نمیبخشم که بچمو ول کرد رفت، تو این شلوغی اعترافات سیفی یکدفعه داد میزنه و میگه ایدان خانم ۵ ساله با آقا کمال در ارتباطه. ملو برای اروم کردن جمع میگه خوبه گفتی خالی شدی‌ راحت شدی دیگه سرکان شوکه میشه و ایدان را نگاه میکنه و آیدان میگه هر سری خواستم بهت بگم نشد. سرکان میگه من ازت اون روز تو هتل پرسیدم اگه چیزی هست بهم بگو آیدان میگه نتونستم بگم عصبی بودی. ملو با خودش آروم حرف میزنه و میگه من به بوراک فکر میکنم سیفی میگه ملو چیزی گفتی؟ ملو میگه من؟ نه. ادا یه لحظه میبینه کیراز افتاد روی زمین و همگی به سرعت به سمتش میرن. ادا کیک روی میزشو میبینه و میفهمه که کیک توت فرنگی خورده. به بیمارستان میرن و منتظرن تا خبری بشه. دکتر میاد بیرون و میگه خدارو شکر شوک را رد کرده فقط کمی بی حاله مادر و پدر میتونن برن ببیننش . کمال از راه میرسه و به آیدان میگه چیزی نیست اروم باس منم اینجوری شدم خوب میشه منم به توت فرنگی حساسیت دارم. سیفی و آیدان با شنیدن این حرف شک میکنن و حدس میزنن که سرکان بچه کماله. سرکان با ناراحتی میگه ۵ سال داری بزرگش میکنی این اتفاقا نیافتاده تا اومدم پاش به اینجاها باز شد ادا سعی میکنه آرومش کنه و میگه تو نباید پدر بی نقصی باشی. کیراز چشاشو باز میکنه و دست جفتشونو میگیره و میگه خوشحالم که اینجایین جفتتون، و به سرکان میگه چه خوب شد که از فضا اومدی بابا. سرکان و ادا با شنیدن کلمه بابا گریه میکنن….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا