میرزا رضا کرمانی که بود؟ +بیوگرافی کامل میرزا رضا کرمانی

در این متن تاریخچه زندگانی میرزا رضاکرمانی از تولد تا مرگش را از نظر می گذرانیم ، جسد او در گورستان حسن آباد( که بعدها اداره آتش نشانی در محل آن ساخته شد) دفن شده است.

میرزا رضا کرمانی

میرزا رضای کرمانی (وفات ۱۳۱۴ هـ . ق)
وی فرزند ملا حسین عقدایی و از آزادیخواهان بنام دیار کرمان است که در سال ۱۳۱۳ (هـ . ق) ناصرالدین شاه را در حرم حضرت عبدالعظیم کشت و به سال ۱۳۱۴ در میدان تهران به دار آویخته شد. این ابیات که پس از قتل ناصر الدین شاه سروده شده از اوست:

محب آل رسولم غلام هشت و چهارم
فدای همه ایران رضای شاه شکارم
«رضا » بحکم قضا کشت ناصر الدین را
زکیفر عملش بود، من گناه ندارم.

میرزا رضا کرمانی (۱۲۲۶ خورشیدی کرمان – ۲۲ مرداد ۱۲۷۵ خورشیدی تهران) از شاگردان سید جمال‌الدین اسدآبادی و قاتل ناصرالدین شاه بود.

میرزارضا کرمانی برای شکایت از حاکم کرمان به تهران آمد، اما مورد آزار نایب‌السلطنه کامران میرزا قرار گرفت و مدتها همراه حاج سیاح محلاتی و چند تن دیگر در زندان محبوس بود. وی پس از آزادی جزو مریدان سید جمال‌الدین اسدآبادی شد. میرزارضا کرمانی به‌شدت تحت تأثیر تعلیمات سید جمال قرار گرفته بود. وی در شهر بارفروش به‌قصد کشتن کامران میرزا یک پنج‌لول روسی خرید، اما مدتی بعد قصدش را تغییر داد و تصمیم گرفت کسی را که فکر می‌کرد ریشهٔ تمام ستمهاست از میان بردارد.

میرزا رضا کرمانی پس از ملاقات با سید جمال‌الدین اسدآبادی در ۲۶رجب۱۳۱۳ق از استانبول حرکت کرد و به عنوان خدمتکار شیخ ابوالقاسم برادر کوچک شیخ احمد روحی از راه طرابوزان به تفلیس بعد بادکوبه و از آنجا به مشهدسر (بابلسر فعلی) وارد ایران شد و با تهیه تپانچه روسی در بارفروش (بابل فعلی) ۲شوال همان سال به شهرری وارد شد میرزا در شهرری مخفیانه به دیدار شیخ هادی نجم‌آبادی که روحانی مبارز، خوش‌نام و نیکوکاری بود می‌رود، این ایام هم مقارن با پنجاهمین سال سلطنت ناصرالدین شاه بود ودر روز ۱۷ اردیبهشت ۱۲۷۵ (مقارن جمعه ۱۷ ذی القعده ۱۳۱۳ قمری)، ناصرالدین شاه برای زیارت به شاه‌عبدالعظیم رفت میرزا نیز با استفاده از این فرصت به بهانه تقدیم نامه‌ای به شاه به او نزدیک شده و از زیر عریضه با تپانچه به ناصرالدین شاه شلیک می‌کند. وی شاه را در هنگام ورود به امامزاده حمزه، در داخل حرم هدف گلوله قرار داد. وی در موقع بازجویی کسی را به‌عنوان همدست یا مطلع معرفی نکرد. مظفرالدین شاه در ابتدا قصد قصاص نداشت اما به تحریک اطرافیان از جمله شیخ محمدحسن شریعتمدار پس از مدتی دستور اعدام وی را صادر کرد.

طبق استناد بر تاریخ یکصد ساله ایران، دربازجویی ها یا استنطاقات انجام گرفته از ضارب (میرزا رضای کرمانی)، مطالبی در رابطه با یهودیان عنوان شده است که بی تردید می تواند نشانگر انسانیت و معرفت وی در رابطه با حمایت از حق و حقوق مظلومان و ستمدیدگان به ویژه اقلیت های دینی بوده باشد. در بخشی از اعترافات، میرزا رضای کرمانی گفته بود “من قبلاً وسیله بهتری داشتم که ناصرالدین شاه را بکشم بدون آنکه گرفتار شوم، بدین ترتیب که اطلاع یافتم که شاه به باغ یکی از اعیان برای گردش می رود پس خود را به باغ رسانده مخفی شدم، شاه آمد و کشتن او بسیار آسان و راه فرار برای من باز بود اما او را نکشتم، زیرا عده ای یهودی در آن روز (یکی از اعیاد کلیمیان) برای تفریح در آن باغ اقامت داشتند و اگر شاه کشته می شد و من فرار می کردم، خون را به گردن یهودیانی که در باغ حضور داشتند می انداختند به این دلیل من از انجام آن امر منصرف شدم.”

میرزا رضا کرمانی

مرگ میرزارضا در سحرگاه روز پنجشنبه دوم ربیع‌الاول در میدان مشق تهران به‌دار آویخته شد. بعد از مرگش شیخ هادی نجم‌آبادی برای وی مراسم چهلم و سالگرد برگزار کرد که افراد بسیار معدودی در آن شرکت کردند.

میرزا قبل از مرگش در بازجوئی ها که از وی پرسیده شد به چه دلیل شاه را به قتل رسانده شاه چه کناهی کرده در جواب گفت: وقتی درکشورم این همه ظلم و جور و فساد میدیدم و حق خوری و حق کشی با تمام این حرفها وقتی میدیدم قدرت اول مملکت شاه است پس با خودم گفتم اگر شاه خبر ندارد از وضعیت کشورش که وای به حال مملکتی که شاه آن ایشان باشد و اگر شاه خبر داشت از وضعیت کشور پس حق او بود قتل و کشتنش و من از این اقدامم خرسند هستم.
میرزا محمدرضا به هنگام تحصیل و طلبگی در یزد‌، روضه‌خوانی و پامنبری‌خوانی هم می‌کرد. از یزد به تهران آمد و به دست‌فروشی و سمساری پرداخت. در این شغل موفقیت‌هایی به دست آورد و کم‌کم نزد تجار تهرانی اعتباری کسب کرد‌. از حاج ملاحسن ناظم التجار‌، بازرگان معروف تهرانی‌، شال ترمه به امانت می‌گرفت و در خانه‌های اعیان و شاهزادگان پایتخت‌نشین به فروش می‌رساند‌.

شاید همین رفت و آمد به خانه رجال و اعیان شهر باعث شد که بعدها به عالم سیاست روی آورد. او با ورود به خانه اهل دربار برای فروش کالا‌، نفوذ کلمه‌ای در بین زنان که عمده مشتریان او بودند کسب کرد و بعدها در مقدمات شورش تنباکو از این نفوذ کلمه به خوبی استفاده کرد‌.

او پیام میرزای شیرازی در باب تحریم تنباکو را تا کنج خانه‌های اعیان شهر می‌برد و همگان را به اطاعت از مرجع تقلید عصر فرا می‌خواند. البته این اقدام میرزا رضا، بعدها اسباب دردسر او شد. میرزا رضای کرمانی که اولین قتل سیاسی در تاریخ معاصر ایران را رقم زد، ناصرالدین‌شاه را درخت کهنه پوسیده‌ای می‌دانست که در زیر آن انواع جانوران موذی جمع شده‌اند و با این انگیزه به سوی ناصرالدین شاه آتش گشود.

میرزا محمدخان امین خاقان پیشخدمت شاه می‌گوید: “وقت ظهر ناصرالدین شاه و صدراعظم وارد صحن حضرت عبدالعظیم شدند حاکم آنجا و خدام خواستند به قرق و بیرون کردن مردم بپردازند چنانکه در این موقع همیشه رسم بود. شاه نگذاشت و گفت هیچ‌کس را منع از ورود نکنید امروز می‌خواهم مثل سایر مردم به زیارت رفته باشم.

شاه قصد زیارت کرد. صدراعظم گفت خوب است قبل از زیارت بروید باغ ناهار بخورید بعد زیارت بیآئید شاه گفت خیر چون وضو دارم اول می‌روم زیارت، ناهار یکساعت بعدازظهر هم باشد نقلی ندارد. شاه وارد بقعه شد طوافی کرده طرف پائین پا ایستاده قالیچه و جانماز خواست صدراعظم برای آوردن قالیچه چند قدمی دور شد شاه عینک زده بطرف زن‌ها نگاه می‌کرد از طرف چپ شاه از میان دو نفر زن که ایستاده بودند شخصی دست از زیر عبا در آورده کاغذ بزرگی بعنوان عریضه بطرف شاه دراز کرد تقریبا یک شبر به شاه مانده صدای پیشتاب شش لوله از زیر کاغذ عریضه بلند شد همین قدر شاه مجال کرد که گفت “حاجی حسنعلی‌خان مرا بگیر” حاج حسینعلی‌خان و یکی دو نفر دیگر از پیشخدمتان که نزدیک بودیم شاه را گرفتیم پنج یا شش قدم با پای خود آمده بعد بی‌حس شد.

شاه را بردیم در اطاق معروف بمقبره ولیعهدی که خیلی نزدیک به آنجا بود. آنجا هم پس از به زمین خوابانیدن شاه، شاه آه بلندی کشیده دیگر نفس نکشید…” ظاهراً مظفرالدین شاه مایل به قتل میرزا رضا نبود. ولی بالاخره تصمیم خود را گرفت. میرزا رضا را برای بردار کردن به میدان مشق بردند‌. گزارش لحظه به لحظه اعدام او نشان می‌دهد که تا آخر هم از کار خود پشیمان نشده بود و به این کار ایمان داشت.

سخنان و رفتارهای او در آخرین لحظات نشان از بی‌باکی در مقابل مرگ است. یک نقل قول شفاهی می‌گوید هنگامی که امیر تومان ارغون پدر سرهنگ ارغون (‌معروف به سرهنگ نمره یک‌) که مسئول دار زدن میرزا رضا بود‌، او را برای دار زدن می‌برد گفت‌: پدر سوخته شاه را کشتی‌، حالا می‌بینی که می‌برند دارت بزنند‌، میرزا رضا در جواب گفت‌: پدر سوخته خودت هستی اگر تو بمیری سگ و گربه هم به تشییع جنازه‌ات نخواهند رفت‌، ولی می‌بینی که برای اعدام من این همه تشریفات برگزار کرده‌اند‌!

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا