کدام نام خداوند کلید اجابت دعا است و موجب مستجاب الدعوه شدن می شود ؟

برخی از احادیث که در قرآن کریم به آن اشاره شده است، نامی وجود دارد که هرکس خداوند را با آن بخواند، مستجاب الدعوه بوده و کلید اجابت دعا است .

کلید اجابت دعا
کلید اجابت دعا

اسم اعظمى که کلید اجابت دعا است.

برخی از احادیث که در قرآن کریم به آن اشاره شده است، نامی وجود دارد که هرکس خداوند را با آن بخواند، مستجاب الدعوه خواهد بود.

در پاره ای از احادیث که در آیات قرآن آمده که در میان اسماى حسنای الهی، اسم اعظمى وجود دارد که هرکس خدا را بدان نام بخواند مستجاب الدعوه خواهد بود. بیش و پیش از آنکه پرده از راز سر به مهر اسم اعظم خدا برداریم، مقدمه ای پیرامون حقیقت اسم اعظم ضروری را در زیر بخوانید: کلمه اسم به معنای نشانه است.

هر اسمی نشانه یک چیزی است. برخی از اسامی، اعتباری و فاقد مسمّای خارجی هستند و برخی حاکی از مصداق و حقیقت خارجی. اگرچه ممکن است اسمی به غلط بر شخصی یا چیزی گذارده شود که با مسمّا نباشد مثل اسم «عبدالله» برای کافر، اما در اینجا، مراد ما از اسم، نام هایی است که داری مسمّا و مفهوم اند.

منظور از اسم، لفظ و کلمه نیست. چون هر اسمی در قالب کلمه، صرفا حاکی از مفهوم آن کلمه نیز هست و نه نشانه خود آن اسم؛ و مفهوم نیز نشانه مصداق واقعی. پس کلمات (اسماء در قالب لفظ و کلمه) در حقیقت «اسم اسم» اند. اسماء خداوند دارای واقعیت خارجی اند که این حقیقت خارجی، در قالب الفاظ، مفهوم ما می شوند.

از نام های یاد شده در دنیا، هرآنچه هست اسم و نشانه خداست. حد وجودی این اسم ها یکسان نیستند. هر یک از ما به قدر ظرفیت وجودیشان نشانگر خدا هستیم. در نتیجه؛ اسم اعظم خدا عبارت است از کامل ترین موجودی که دارای بیشترین تجلی نسبت به ذات و صفات حسنای خداست.

برخی از احادیث که در قرآن کریم به آن اشاره شده است، نامی وجود دارد که هرکس خداوند را با آن بخواند، مستجاب الدعوه خواهد بود. اسماالحسنی زیباترین نام ها در عالم است که همگی مختص خداوند است، اما در اسلام و آنچه بیش از همه در جهان بکار رفته نام «الله» است. درواقع بیشترین نام از خداوند در مصحف شریف قرآن نیز همین «الله» است و دیگر اسامی بنا به صفات الهی پروردگار آمده است.

نامی از اسامی خداوند که کلید اجابت دعاست

در پاره ای از احادیث که در آیات قرآن آمده که در میان اسماى حسنای الهی، اسم اعظمى وجود دارد که هرکس خدا را بدان نام بخواند مستجاب الدعوه خواهد بود. بیش و پیش از آنکه پرده از راز سر به مهر اسم اعظم خدا برداریم، مقدمه ای پیرامون حقیقت اسم اعظم ضروری را در زیر بخوانید: کلمه اسم به معنای نشانه است.

هر اسمی نشانه یک چیزی است. برخی از اسامی، اعتباری و فاقد مسمّای خارجی هستند و برخی حاکی از مصداق و حقیقت خارجی. اگرچه ممکن است اسمی به غلط بر شخصی یا چیزی گذارده شود که با مسمّا نباشد مثل اسم «عبدالله» برای کافر، اما در اینجا، مراد ما از اسم، نام هایی است که داری مسمّا و مفهوم اند.

منظور از اسم، لفظ و کلمه نیست. چون هر اسمی در قالب کلمه، صرفا حاکی از مفهوم آن کلمه نیز هست و نه نشانه خود آن اسم؛ و مفهوم نیز نشانه مصداق واقعی. پس کلمات (اسماء در قالب لفظ و کلمه) در حقیقت «اسم اسم» اند. اسماء خداوند دارای واقعیت خارجی اند که این حقیقت خارجی، در قالب الفاظ، مفهوم ما می شوند.

از نام های یاد شده در دنیا، هرآنچه هست اسم و نشانه خداست. حد وجودی این اسم ها یکسان نیستند. هر یک از ما به قدر ظرفیت وجودیشان نشانگر خدا هستیم. در نتیجه؛ اسم اعظم خدا عبارت است از کامل ترین موجودی که دارای بیشترین تجلی نسبت به ذات و صفات حسنای خداست.

نامی از اسامی خداوند که کلید اجابت دعا ست حقیقت اسم اعظم چیست؟

درباره حقیقت اسم اعظم دو دیدگاه عمده وجود دارد؛ بسیارى از مفسران، آن را بر اساس ظاهر روایات، مرکب از حروف و الفاظ دانسته اند. برخى گفته اند: اسم اعظم، اسمى معین نیست بلکه هر اسمى را که بنده در حال استغراق در معرفت الهى و انقطاع فکر و عقل از غیر او بر زبان آورد، همان اسم اعظم است. اما برخى دیگر، آن را اسمى معین دانسته اند که میان آنان دو قول وجود دارد: اسم اعظم به هیچ وجه نزد آفریدگان معلوم نیست. اسم اعظم به گونه اى معلوم است.

صاحبان قول نخست، پنهان بودن اسم اعظم را بدان جهت دانسته اند که مردم بر ذکر همه اسماى الهى مواظبت کنند به این امید که اسم اعظم نیز بر زبانشان جارى شود. شاید بتوان گفت؛ یکى از رازهاى پنهان بودن اسم اعظم، مصون ماندن آن از دست نامحرمان و اغیار است و این خود نوعى تقدس و تنزیه اسم خداست.

صاحبان قول دوم در تعیین اسم اعظم آراى گوناگونى دارند: الف. کلمه «اللّه». کلمه «هو». «الحیّ القیّوم». «ذوالجلال والإکرام». حروف مقطعه. برخى اسم اعظم را از ۱۱ حرف «أهَمٌ، سَقَکٌ، حَلَعٌ، یَصٌ» مرکب و جامع عناصر چهارگانه (آتش، خاک، هوا و آب) دانسته اند.

علامه طباطبایی بر این باور است که هیچ یک از نام های خدا را نمی توان بزرگ تر از دیگر نام ها دانست؛ بلکه هر نامی را بنده از روی التجاء و انقطاع کامل از ماسوا بر زبان آورد و به آن توسل جوید، همان برای او اسم اعظم است. برخی نیز گفته اند اسم اعظم خدا، از جنس واژه و لفظ نیست بلکه مقامی است که هر کس روی این کرسی بنشیند، می توان به اذن خدا، کار خدایی انجام دهد.

گمانه زنی ها در باب اسم اعظم در پاره ای روایات ذیل آیه ۴۰ سوره نمل، گفته شده که مصداق «اَلَّذِى عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتب» عاصف بن برخیا، وزیر سلیمان پیامبر است. همچنین درباره اسم اعظمى که آصف، خداوند را با آن خواند، برخى بر این عقیده اند که «یا حىّ یا قیّوم» بوده که به زبان عبرى «آهیا شراهیا» است.

علیخان شیرازی در کتاب «کلم طیّب» نقل فرموده که اسم اعظم خدای تعالی آنست که افتتاح او اللَّه و اختتام او هُوَ است و حروفش نقطه ندارد وَلا یَتَغَیَّرُ قَرائَتُهُ اُعْرِبَ اَمْ لَمْ یُعْرَبْ و این در قرآن مجید در ۵ آیه مبارکه از ۵ سوره است: بقره و آل عمران و نساء و طه و تغابن.

شیخ مغربی گفته هر که این ۵ آیه مبارکه را وِرد خود قرار دهد و هر روز ۱۱ بار بخواند هر آینه آسان شود برای او هر مهمّی از کُلّی و جُزئی بزودی انشاءاللَّه تعالی
وآن ۵ آیه این است: «اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ الْحَیُّ القَیُّومُ…» تا آخر آیت الکرسی (ترجمه: خدایی که نیست معبودی جز او زنده و پاینده است)

«اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ الحَیُّ القَیُّومُ نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ، واَنْزَلَ التَّوْریهَ وَالْإِنْجیلَ مِنْ قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ، وَاَنْزَلَ الْفُرْقانَ» (ترجمه: خدایی که نیست معبودی جز او زنده و پاینده که کتاب را به حق بر تو نازل فرمود: و کتاب های پیشین را تصدیق کند و از پیش تورات و انجیل رانازل کرده که هدایتی است برای مردم و فرقان را نیز نازل فرمود)

«اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیمَهِ لارَیْبَ فیهِ، وَمَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدیثاً» (ترجمه: خدایی که نیست معبودی جز او و قطعاً شما را در روز قیامت گردآورد که شکی در آن نیست و کیست که در گفتار از خدا راستگوتر باشد)

«اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ، لَهُ الْأَسْمآءُالْحُسْنی» (ترجمه: خدایی که نیست معبودی جز او و همه نام های نیک از آن اوست)

«اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ، وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُوْمِنُونَ.» (ترجمه: خدایی که معبودی جز او نیست و بر خدا باید توکل کنند مومنان).

اسم اعظمی که خضر نبی به امام علی (ع) آموخت و کلید اجابت دعا

علامه طبرسی در کتاب فخیم مجمع البیان در تفسیر سوره توحید، روایت زیر را از کتاب توحید صدوق آورده است: «یک شب قبل از [جنگ]بدر، خضر علیه السلام را خواب دیدم و به او گفتم: چیزی به من بیاموز که با آن بر دشمنان، نصرت داده شوم.

گفت: بگو: یا هُوَ یا مَن لا هُوَ إلاّ هُوَ، ای او! ای آن که اویی جز او نیست!.

چون صبح شد، آن را برای پیامبر خدا باز گفتم. فرمود: “ای علی! اسم اعظم به تو آموخته شده است”. در روز بدر، پیوسته این جمله بر زبانم بود».

امیر مومنان، «قل هو اللّه أحد» را خواند و، چون آن را تمام کرد، فرمود: «قُل هُوَ اللّه ُ. أحَدٌ»، ای او! ای آن که اویی جز او نیست! مرا بیامرز و بر گروه کافران، پیروزم گردان».

در روز صفّین نیز، در حالی که حمله می کرد، این دعا را می خواند. عمّار بن یاسر به ایشان گفت: ای امیر مومنان! این اشارات چیست؟

فرمود: «اسم اعظم خدا و ستون توحید است. خدا، که معبودی جز او نیست». سپس آیه: «شهد اللّه أنّه لا إله إلاّ هو؛ خدا، خود، گواهی می دهد که معبودی جز او نیست» و آخر حشر را قرائت کرد. آن گاه پیاده شد و چهار رکعت پیش از زوال خواند.»

شاید بپرسید طبق قواعد نحو، حرف ندا بر سر ضمیر وارد نمی‌شود. این شبهه را علامه حسن زاده آملی در کتاب مدارج قرآن و معارج انسان چنین پاسخ داده است: «در این حدیث شریف و نظائر آن کلمه مبارکه هو منادی شده است و حرف یای ندا بر سرش در آمده است و حال اینکه ضمیر، منادی نمی‌شود.

علامه بهائی، در صمدیه در شرایط منادی گوید: «و یشترط کونه مظهراً» و شارح آن علامه سیدعلیخان در شرح کبیر صمدیه پس از عبارت مذکور گوید: فلا یجوز نداء المضمر مطلقاً لایقال یا انا ولا یا ایای ولا یا هوولا یا ایاه اجماعاً تا اینکه گوید: و قال شعبان فی الفیته: «و لا تقل عند النداء یا هو و لیس فی النحاه من رواه»، پس در حدیث مذکور یا هو حرف ندا بر سر ضمیر در نیامده است بلکه هو اسمی از اسماء الله است که مسمی آن هویت مطلقه و ذات اقدس است، چه اینکه جمله شریف یا هو یا من لاهو الاهو سخن کسی است که خود پدر نحو و صرف است»

راقم این سطور بر این باور است که جامع‌ترین تحقیق در باب اسم اعظم خدا و حقیقت آن، دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی است که می‌گوید: «در جهان هر پدیده ای برای خود علت ویژه ای دارد و ضعف و قوتِ معلول بستگی به کیفیت علت از نظر قوه و ضعف دارد؛ هرگاه اسم اعظم از قبیل: الفاظ باشد، سرانجام از دو حالت بیرون نیست، اگر تلفظ شود از مقوله کیفیت مسموع و اگر تصور شود از مقوله امور ذهنی خواهد بود، و در هر دو صورت چگونه می توان گفت: کیف مسموع و یا صورت خیالی یک شی دارای چنین قوه و قدرتی است که در جهان تحولی ایجاد می کند، در حالی که خود اسم اعظم بنابر این فرض، معلول نفس و ذهن انسان است.

بنابر این اگر اسمای الهی، اعم از اسم وسیع و عام، یا اسم خاص، تأثیری در آفرینش دارند، به خاطر واقعیتهای آن‌ها است، نه به خاطر الفاظی که از آن‌ها حکایت می کند و نه به خاطر معانی بی اثری که از آن‌ها در ذهن پدید می آید؛ طبعاً باید گفت: موثر در هر چیز خدا است. از آن نظر که واقعیت این اسما را دارد، نه لفظ مسموع موثر بوده و نه مفاهیم محض.

از طرف دیگر خدا نوید می دهد که من دعای دعوت کنندگان را اجابت می کنم و می فرماید: (.. أُجیبُ دعوهَ الدّاعِ إِذا دَعان…) [بقره/۱۸۶]، ولی مقصود آیه هر نوع دعا نیست، ولو دعایی که هنوز از اسباب طبیعی منقطع نشده و توجه کامل به خدا تحقق نیافته است، بلکه ناظر به کسی است که از هر سببی چشم بپوشد و فقط به پروردگار خود توجه کند؛ در این صورت با حقیقت اسمی که با درخواست او کاملاً مناسب است، ارتباط پیدا می کند و واقعیت، اثر خود را می گذارد و دعای او مستجاب می شود و این است معنی خواندن با اسم، هرگاه او با اسمی که ارتباط برقرار کرده، اسم اعظم باشد، همه چیز از او اطاعت می کند و دعای او مستجاب می شود.

این که می گویند خدا اسم اعظم را به برخی از پیامبران آموزش داده، مقصود این است که راه انقطاع از غیر خدا و توجه به خدا را به روی آنان باز کرده که در همه جا با واقعیت این اسم، ارتباط برقرار می کنند و دعای آنان مستجاب می شود. بنابر این روایات را باید چنین تفسیر کرد و اسمای لفظی و صور ذهنی را، اسم اسم نامید.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا