خلاصه داستان قسمت بیست و ششم سریال شرم
در این مطلب از سایت حدولیاب خلاصه داستان قسمت بیست و ششم سریال شرم را می خوانید: این سریال یک ملودرام اجتماعی است که بخش زیادی از آن معمایی بوده و کم کم داستان آن بازگشایی میشود و برای پخش از شبکه سه سیما در فصل پاییز آماده میشود.
پرستاری که عزیزآقا از او درخواست کمک کرده بود به خانه شان رفت و با برداشتن سی دی که مختاری به بهزاد داده بود به خانه آقا صابر رفت و آن را به حسام داد و حسام با دیدنش به سرعت با جناب سروان تماس گرفت و با او قرار دیدار گذاشت.
مامورها به همراه حسام به بیمارستان میروند که در همان زمان عزیزآقا و حسام با یکدیگر بحث میکنند که منجر به ایست قلبی او میشود و بهزاد درمانده بالای سر پدرش بی قراری میکند.
حسام و مادرش با یکدیگر سر خاک آقا صابر رفته اند و حسام از لعیا میگوید که در سال های نبودنش به او امید داده است و به زندگی برگردانده است که مادرش منصوره خانم بازهم پیشنهاد ازدواج آن ها را مطرح میکند که او میگوید هیچ وقت کسانی که این بلا را بر سر پدرش آورده اند را نمیبخشد…
درحال خاکسپاری عزیزآقا هستند که حسام نیز به آن جا میرود، لعیا به سمتش میرود و با او صحبت میکند که حسام بدون هیچ حرفی از مقابلش میرود که در میان مسیر مختاری سر راهش سبز میشود و میگوید میخواهم فردا با پسرم از ایران بروم و او فقط میتواند با وکیلش صحبت کند.
بعد از مراسم پوران به لعیا میگوید که به خانه آقا صابر بروند و حال و احوال کنند که لعیا با پرخاشگری به او میپرد و از او دور میشود…
حسام و منصوره خانم به مزار عزیزآقا میروند و به بهزاد تبریک میگویند که او از دیدنشان خوشحال میشود و با تشکر کردن از آن ها میگوید که حق مختاری را کف دستش میگذارد و هرکاری که حسام بخواهد برایش انجام میدهد اما حسام به او اعتماد ندارد…
حکم تخریب مجتمع آمده است و به ساکنین آن جا دستور داده اند که تنها ۱۰ روز برای تخلیه وقت دارند…
بهزاد با پریشانی و یاد خاطر پدرش به خانه رفته است و تمام لحظه های صحبت هایش با پدرش را مرور میکند که حسام به خانه اش میرود و نواری که احتمال میدهد برای عزیزآقا باشد را به بهزاد میدهد و میرود.
بهزاد آن نوار را گوش میدهد و احتمال میدهد برای مختاری باشد و نشانه ای در آن پیدا شود که او را در اختیار مامور پرونده آقا صابر میگذارد اما باز هم مسئول پرونده با حسام تماس میگیرد و میگوید بهتر است قبول کند که قاتل پدرش زیر خروار ها خاک دفن است و گوشی را قطع میکند اما خودش هم به حرف های خودش ایمان ندارد و باز هم اتفاقات آن جا را کنار هم میچیند تا بتواند معما را حل کند.
گذشته را نشان میدهد که قاتل او مختاری است…