خلاصه داستان قسمت بیست و یکم سریال شرم
در این مطلب از سایت حدولیاب خلاصه داستان قسمت بیست و یکم سریال شرم را می خوانید: این سریال یک ملودرام اجتماعی است که بخش زیادی از آن معمایی بوده و کم کم داستان آن بازگشایی میشود و برای پخش از شبکه سه سیما در فصل پاییز آماده میشود.
حسام که شوکه از حرف های پوران خانم است یا حال خراب در خیابان ها پرسه میزند، هرچه مادرش و لعیا با او تماس میگیرند تلفنش خاموش است.
پوران به خانه نرفته است و داخل شرکت خوابیده است که ماموری به دنبال لعیا میآید اما آبدارچی آن جا میگوید که امروز نیامده است.
بازپرس های پرونده صابرخان بیرون شرکت پوران را زیرنظر دارند.
پوران به خانه میآید و نامه احضاریه را روی میز میگذارد و بدون هیچ حرفی به اتاق خواب میرود.
حسام به خانه برگشت که مادرش از لباس های ژولیده و پولیده او که در حیاط افتاده است متوجه میشود.
پوران که انگار بار سنگینی از روی دوشش برداشته شده است با حال خوبی همراه پسرش به کافی شاپ میروند و آب هندوانه میخورند.
لعیا به دادگاه رفته است تا به کارهای شرکت رسیدگی کند که با دیدن اهالی ساختمان به سمت ماشینش میرود و به سرعت از آن جا دور میشود.
منوچهر و چند تن از اعضای شرکت درحال چاره جویی درباره وضعیت پیش آمده هستند.
پوران و ماهان در کافه هستند که پسرش انشایی که امروز خوانده است را برای او میخواند و مشغول گپ زدن هستند که بهزاد به سراغ او میرود و میخواهد با او حرف بزند.
لعیا به خانه منصوره خانم میرود تا با حسام حرف بزند اما حسام قبول نمیکند و میگوید مایل به دیدنش نیستم و او را جوری که ناراحت نشود، دک کند.
پوران به خانه برمیگردد که منوچهر شوهرش با اعصاب خراب و ناراحتی با او برخورد میکند و میگوید به عزیزآقا بگوید که اگر بهزاد به کارهایی که کرده اعتراف نکند و لعیا به زندان بیوفتد زندگیشان را به آتش میکشد…
عزیزآقا به خانه پوران خانم آمده است و او میگوید که همه چیز را به حسام گفته است و راحت شده است و او را تهدید میکند که اگر پسرش به شارلاتان بازی هایش ادامه بدهد چشمش را روی همه چیز میبندد که عزیزآقا میگوید برای این حرف ها نیامده است و میخواهد جرم را به گردن بگیرد و تمام فشاری که پوران برای لو نرفتن او تحمل کرده است را جبران کند.
کارشناس نظام مهندسی تمام پروژه های شرکت آن ها را تعطیل میکند و لعیا هرکاری میکند تا مساعدتی بگیرد او قبول نمیکند.
عزیزآقا به بهزاد میگوید که به دادگاه برود و خودش را معرفی کند که بهزاد حرف های سربسته ای میزند که باعث شوکه شدن پدرش میشود و تو خودش میرود.
لعیا سر پروژه جدید که تعطیل شده است میرود تا اوضاع را راست و ریست کند که سرکارگر آن جا ماجرای قرار پوران و حسام را برایشان تعریف میکند…