خلاصه داستان قسمت هشتم سریال شرم

در این مطلب از سایت حدولیاب خلاصه داستان قسمت هشتم سریال شرم را می خوانید: این سریال یک ملودرام اجتماعی است که بخش زیادی از آن معمایی بوده و کم کم داستان آن بازگشایی می‌شود و برای پخش از شبکه سه سیما در فصل پاییز آماده می‌شود.

قسمت هشتم سریال شرم

بهزاد و حسام به همراه‌ هم به خانه مردی که سقف دستشویی اش ریخته بود، به خانه اش رفتند تا موقعیت را ببینند و بررسی کنند.
بهزاد با مردی که خانه اش به مشکل خورده است جر و بحث می‌کند و بعد از آن به حسام می‌گوید دیگر تو کاری که بهش هیچ ربطی ندارد، دخالت نکند.
لعیا و مادرش در دفتر نشسته اند و درباره حسام باهم صحبت می‌کنند و لعیا از نحوه ای که باهم ارتباطشان شروع شده است برای مادرش می‌گوید که حسام و بهزاد داخل شرکت می‌شوند و بهزاد با او دعوا راه می‌اندازد و حسام به او می‌گوید وجدان ندارد و پوران خانم از بهزاد می‌خواهد که به خانه برود و رو به حسام می‌گوید فردا خودش به سراغ پروژه برود و مشکل را بررسی کند.
بهزاد به خانه می‌رود و پدرش را بدحال می‌بیند و به او رسیدگی‌ می‌کند که او خبری از لعیا می‌گیرد که بهزاد در جواب می‌گوید چیزی نگفته است.
لعیا به دنبال حسام رفته است و در ماشین باهم صحبت می‌کنند و از مدتی که حسام نبوده گپ می‌زنند و او لعیا نیز در میان حرف هایش می‌گوید احساس بهزاد به‌ او هیچ ربطی ندارد و بهزاد برای او مثل برادرش است.
مردی که ادعا می‌کرد سقف خانه اش ریخته است به سراغ بهزاد رفت و باهم چیز هایی گفتند.
حسام به مغازه همسایه شان که شیرینی فروش است می‌رود که شاگردش می‌گوید مادرش شیرینی های خوشمزه ای درست می‌کند و کل شهر مشتری او هستند و بعد از آن به سمت صاحب مغازه می‌رود بعد از تشکر به سمت خانه برمی‌گردد که متوجه می‌شود مادرش خونه نیست.
منصوره خانم مادر حسام با جعبه شیرینی به خانه پوران خانم می‌رود که آن ها در را به رویش باز نمی‌کنند و او برمی‌گردد.
حسام به آشپزخانه شان رفته است و به اطراف نگاه می‌کند و دست در جیبش می‌کند و یک تراول ۵۰ تومانی درمی‌آورد و نگاه می‌کند.
بهزاد در شرکت از دور حسام و لعیا را زیرنظر دارد و به سمتشان می‌رود که حسام به اتاق خودش می‌رود و بهزاد با سمجی رو به لعیا جواب پیشنهادش را می‌پرسد و لعیا می‌گوید جوابش نه است و هیچ احساسی به او ندارد.
لعیا برای شام با حسام قرار می‌گذارد و هدیه ای برای او آماده می‌کند و دم در بعد از کلی حرف زدن با مادرش به سمت ماشینش می‌رود تا سوار شود که متوجه بسته ای بر روی شیشه اش می‌شود که سی دی داخل آن است. سی دی را در دستگاه قرار می‌دهد که با دیدن فیلم داخل آن حالش بد می‌شود و بی توجه به زنگ های پشت سر هم حسام به داخل خانه می‌رود و شروع به گریه می‌کند.
حسام که زیر باران شدید مانده است با دو به خانه برمی‌گردد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا