خلاصه داستان قسمت ۱۰۶ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۰۶ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیت‌های مختلف، روایتگر قصه‌هایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیت‌های اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالش‌های زندگی خود دست و پنجه نرم می‌کنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آن‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

قسمت ۱۰۶ سریال ترکی حسرت زندگی
قسمت ۱۰۶ سریال ترکی حسرت زندگی

قسمت ۱۰۶ سریال ترکی حسرت زندگی

نِهزات رییس غمزه هم به دیدن و دستبوسی همون رئیس طاهر و نورالدین میره. بعد از مسجد طاهر به حاجی میگه بابا نمیای خونه صبحانه؟ او میگه نه جایی کار دارم شما برین طاهر میگه به خاطر دعوای دیشبت با چیچک خانمه که نمیای؟ حاجی جا میخوره که طاهر میگه خونه کوچیکه صداها میرسه بهمون حاجی میگه پسر باید فهمیده باشه که سر تو بوده! و میره. عمر هم میره که طاهر میگه تو کجا؟ میری خونه زنت؟ او باهاش بحث و کل کل میکنه و در آخر عمر بهش میگه فکر کنم یادت رفته من داداشتم دشمنت نیستم! و میره. ادا در حال آماده شدنه که بره مدرسه او کم کم یادش میاد که دیشب وقتی تو حال خودش نبوده آتیلا ازش عکس گرفته. شوکران میره پیش ادا و باهاش حرف میزنه درباره دیشب و میگه چرا الکل خوردی؟ چیشد که خواستی امتحان کنی؟ مگه دوستات هم سنت نیستن چرا میخورن؟ ادا گریه میگنه و میگه متأسفم دیگه تکرار نمیکنم شوکران بعد از کمی حرف زدن باهاش ازش میخواد تا دیگه هرچی شد بهش بگه و چیزی ازش مخفی نکنه چون مثل باباش خیلی گیر نیست ادا با گریه بغلش میکنه و میگه باشه.

بعد از رفتن شوکران آتیلا به ادا زنگ میرنه که ادا با دیدن اسمش میلرزه به خودش سپس آتیلا پیام میده که از این به بعد بهت زنگ زدم باید جواب بدی! امشبم باید بری سر قرار کاری با یه نفر تو رستوران وگرنه فیلم و عکساتو واسه خانواده ات میفرستم! ادا مثل بید به خودش میلرزه و نمیدونه چیکار باید بکنه. عمر میره سمت خونه غمزه تا باهاش حرف بزنه که با خانواده امزه روبرو میشه مادرش بهش میگه کجا میری؟ خونه زنت یا نساء؟ سپس بهش میگه چی رو اون برگه نوشته بودی که غمزه ناراحت شد و بهم ریخت؟ عمر میگه برگه؟ فاطما میگه مگه تو گل نفرستادی دیشب؟ او میگه اگه امقدر کنجاوین باید بگم نه گل فرستادم نه نوشته میره. او میره پیش غمزه و باهاش حرف میزنه و میگه دیگه پیش شعله کار نمیکنم غمزه میگه تو که میخواستی جدا بشی دیگه ازش چرا گذاشتی دیشب بازم اون حس بدو تجربه کنم؟ چرا منو گ‌ذاشتی و رفتی؟ و با صحبت میکنن و باهم میرن به رستوران. اونجا نهزات به غمزه زنگ میزنه که عمر باز عصبی میشه غمزه میگه خودم درستش میکنم و میره سمت بانک و تو مسیر جوابشو میده که میبینه از روبروش یهو درومد. نهزات ادعا میکنه تصادفیه اما غمزه باور نمیکنه و میگه دیگه نمیخوام دسته گلی ازتون ببینم!….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا