خلاصه داستان قسمت ۱۰۸ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۰۸ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۱۰۸ سریال ترکی حسرت زندگی
ادا رفته سر قرار با مردی که تو رستوران منتظرش بود. اونجا با اکراه میشینه و حالش اصلا خوب نیست در آخر گریه اش میگیره که اون مرد میره سراغش تا آرومش کنه اما ادا پسش میزنه و میگه دست به من نزن و گریه میکنه که اون مرد با عصبانیت سیلی تو صورتش میزنه و پرت میشه رو زمین. او وقتی سعی میکنه بلند بشه فشار عصبی بهش وارد میشه و رو زمین میوفته اون مرد با عصبانیت از اونجا میره که گارسون به ادا کمک میکنه همان موقع یامان و امینه و نیلوفر به اونجا میان و به ادا کمک میکنن و از اونجا میرن خونه مامان نیلوفر چون کسی خونه نیست. اونجا ازش میپرسن که چی شده و میخوان که واسش تعریف کنن او اول مقاومت میکنه که امینه میگه باید بگیم و خبر داشته داشته باشن! ادا با گریه شروع میکنه به تعریف کردن که تو چه مخمصه ای گیر کرده وجدان که تمام حرفاشونو از پشت دیوار شنیده به اونجا میره که آنها با دیدنش جا میخورن.
عمر و غمزه به خانه پیش حاجی رفتن و بهش ماجرای خونه که به مزایده گذاشته شده را میگن او جا میخوره و میگه چطور ممکنه؟ غمزه میگه نمیدونم ولی اینجوری شده یعنی هرلحظه امکان داره خونه به فروش بره. همان موقع چند نفر کله گنده میان دم در خانه و ازشون میخوان تا خونه را تخلیه کنن حاجی دعوا میکنه و میگه نمیرم از خونه ام برین بیرون فردا بگین صاحب خونه بیاد باهاش حرف بزنم! اما آنها میگن مگه بیکاره که بیاد؟ عمر و طاهر باهاشون دعواشون میشه که در آخر زورشون نمیرسه و از خونه بیرون میرن. آنها به طرف خونه غمزه میرن تا اونجا بمونن. آتیلا دوباره زنگ میزنه که وجدان برمیداره و باهاش دعوا میکنه سپس وقتی حرفاشو میشنوه با ادا حرف میزنه و میگه باید به پدرت بگی قضیه رو ادا میگه نمیشه منو میکشه مامانمم اذیت میکنه! وجدان میگه باشه ولی حداقل به عمر بگو اون خبر داشته باشه ما تنهایی زورمون بهش نمیرسه! طاهر میره خونه نساء و اونو هم در جریان میزاره. حاجی تو خونه غمزه را تحسین میکنه و میگه اگه این خونه رو نگرفته بودی الان باید تو خیابون میموندیم!…