خلاصه داستان قسمت ۱۱۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۱۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.
خلاصه داستان قسمت ۱۱۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
صفیه به گلبن میگه حواست به این اوکشان باشه من امروز با ناجی قرار دارم صفیه با ناجی به واحد بالا می روند و ازش میخواد تا تعریف کنه. ناجی بهش میگه اگه واست تعریف کنم و بفهمی خیلی ناراحت میشی. صفیه بهش میگه از اون چیزی که فکر می کنی خیلی قوی ترم خیالت راحت واسم تعریف کن می خوام بدونم. ناجی بهش میگه یادته قدیم واست تعریف کرده بودم و درباره مرگ بابام بهت چیزایی گفته بودم که یک دفعه نمرد بلکه کم کم ذره ذره مرد؟ بیماری منم مثل بیماری پدرمه کاملا از این بیماری مطلع هستم و می دونم که چه بلایی سر آدم میاره. صفیه حسابی ناراحت می شود و غصه میخوره و بهش میگه تو نباید ناامید بشی ناجی حتماً یه راه حلی هست. ناجی بهش میگه دوست دارم باقی مونده عمرمو کنار تو باشم با تو سپری کنم دلیل برگشتمم همین بود. دوست ندارم که همش از این بیمارستان به اون بیمارستان برم. نمیخوام اینطوری وقتمو تلف کنم. گلبن با آنیل دعوا میکنه و بهش میگه تو میدونی داشتی چیکار میکردی؟
به خاطر من داشتی قاتل میشدی! واسه چی؟ آنیل بهش میگه چون اعصابم خورد شد نتونستم تورو کنار اون پسره ببینم. گلبن بهش میگه واسه همین موضوع قصد جون اسد را کردی؟ میدونی من چقدر منتظر این آدم بودم تا بهش برسم؟ این حسی که تو داری دوست داشتن نیست چون داشتی به من صدمه میزدی! آنیل بهش میگه یعنی تو خودت تا حالا نشده به خاطر کسی که دوستش داری اشتباهی کنی؟ به کسی آسیب بزنی؟ تو هم مثل منی گلبن. او یک دفعه یاد اون موقعی میافتد که وقتی اسرا را کنار اسد دیده بود عصبانی شد و هلش داد توی شیشه به خاطر همین گریه اش می گیرد. آنیل بهش میگه من خیلی وقت پیش یک بار دیگه هم عاشق شدم ولی اون مو فرفری بود بابام آرایشگر بود یک روز دیدم که با بابام هستش نتونستم خودمو کنترل کنم و رفتم آرایشگاه پدرم رو به آتیش کشیدم تا همون جا بمیره ولی موفق نشدم که بمیره، یامور بهم گفته که پدرت مرده ولی من باور نمی کنم چون هنوز میبینمش.
گلبن به خاطر آنیل گریه اش میگیرد و دلش برایش میسوزد همان لحظه اسد میاد و چشمش به گلبن میافتد که با آنیل در حال حرف زدنه. اسد به طرف آنیل حمله میکنه گلبن سعی میکند تا جلویش را بگیرد. اسد پلیس ها را خبر می کند تا بیان و آن را بگیرند. گلبن از اسد خواهش میکنه که این کارو نکنه آنیل با دیدن پلیس ها سعی می کند که فرار کند اما موفق نمی شه و پلیس ها او را دستگیر می کنند و می برند. گلبن از این کار اسد حسابی عصبانی می شود و بهش میگه چرا همچین کاری کردی؟ اون آدم مریضه! عصبانی میشه و به گلبن میگه واسه چی برای همچین آدمی که به بقیه صدمه میزنه ناراحت میشی؟ گلبن در جوابش بهش میگه منم همین کارو کردم اسد منم سر تو به اسرا صدمه زدم، نزدم؟ پس منم هیولام؟ منو هم باید دستگیر بکنن؟ اسد سعی میکنه او را آرام کند و بهش میگه موضوع تو فرق داشت با این مرد ولی گلبن زیر بار این حرف نمیره و میگه اصلاً هم فرقی ندارد. اسد بهش میگه به خاطر اینکه دوست داشت و ازت تعریف میکرد میگی معصوم و بیگناهه؟
گلبن از این حرف اسد ناراحت میشه و بهش میگه آره چون به این چیزا عادت ندارم چون کسی تا حالا منو دوست نداشته دلم به حالش میسوزه و می خوام بهش کمک کنم و با ناراحتی به داخل خانه میره. اسد ازش عذر خواهی می کنه و می گه من منظورم این نبوده منظورم رو بد برداشت کردی ولی گلبن اعتنایی نمیکنه و به داخل میره. صفیه خودش را جلوی ناجی قوی نشون میده و گریه نمی کند در حالیکه بغض در حال خفه کردنش هست او به ناجی میگه برو خونه استراحت کن از این به بعد خودم برات غذا میارم و بهت رسیدگی می کنم بعد از رفتن ناجی صفیه گریه می کند که سر و کله مادرش پیدا میشه و بهش میگه آره گریه کن مریضی این پسر به خاطر بدشگونی توعه. تو باعث شدی که اون بمیره بهت گفتم بهش نزدیک نشو صفیه سعی میکنه به حرفاش گوش نده و بهش میگه خفه شو و به سمت خونه حرکت میکنه. تو راهرو نوجوانی خودش را میبیند که بهش میگه به حرف مامان گوش نده تو میتونی اونو درمان کنی همه چیز درست میشه.
صفیع همم که صدای مادرش رو مخش بود او را داخل اتاق پرت میکند و در را به رویش می بندد و به خانه می رود. اسرا با گلبن تماس میگیره و بهش میگه گلبن به کمکت احتیاج دارم گلبن ازش معذرت خواهی می کنه و می گه الان اصلا حوصله ندارم باشه برای یک وقت دیگه. اسرا بهش میگه من همیشه بهت کمک کردم الان که به کمک احتیاج دارم پشت گوش میندازی؟ گلبن ناچار میشه که قبول کند و به خانه اش برود وقتی به آنجا می رسد با اسد روبرو میشه اسرا بهش میگه این بچه حسابی به هم ریخته ازم کمک خواست تاتو رو به اینجا بکشونم تا باهم حرف بزنیم. اینجی و هان به طرف خانه می روند که تلفن هان زنگ میخوره و به بهانه اینکه روانشناس هست به اینجی میگه تو برو منم میام دوست ندارم جلوی تو حرف بزنم اینجی به خانه می رود به جلوی درب ورودی با ناجی روبهرو میشود ناجی بهش میگه هان به کمک احتیاج داره نباید دکتر رفتنش را متوقف کند.
اینجی بهش میگه هان تراپیشو قطع نکرده همین الان دکترش زنگ زد داره باهاش حرف میزنه! ناجی بهش میگه گولتون زده هان وقتی آنها را از دور می بینه نگران میشه و با سرعت به سمت شان میره با عصبانیت بهش میگه تو باز هم منو گول زدی؟ باز هم دروغ گفتی! چطور میتونی همچین کاری با من بکنی؟ فکر کردم داری سعی می کنی که حالت خوب بشه و با ناراحتی به داخل خانه می رود. هان عصبانی میشه و به ناجی میگه به زنم چی گفتی چی رو میدونه؟ ناجی بهش میگه من کاری نکردم خودت باعث شدی و به زودی چهره واقعی تو میبینه خیالت راحت نگفتم تو شوفاژخانه منو زندونی کردی بهش نگفتم که وقتی سفیه صدای سازم و شنید جوری وانمود کردی که انگار دیوونه شده پشت در ایستاده بود تمام حرف های آنها را میشنود و شوکه میشه و با ناراحتی و چشمانی اشکی به آن نگاه می کند…