خلاصه داستان قسمت ۱۱۸ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۱۸ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیت‌های مختلف، روایتگر قصه‌هایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیت‌های اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالش‌های زندگی خود دست و پنجه نرم می‌کنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آن‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

قسمت ۱۱۸ سریال ترکی حسرت زندگی

قسمت ۱۱۸ سریال ترکی حسرت زندگی

امینه و یامان رفتن به پایین پنجره خونه شوکران و بهشون خبر دستگیری آتیلارو میدن آنها خوشحال میشن و وجدان میر به ادا و نیلوفر این خبرو میده که اونا حسابی خوشحال میشن و خداروشکر میکنن که این قضیه کاملا تموم شد و رفت. طاهر و عمر میرن جلوی در دادسرا و با دیدن آتیلا همه به طرفش هجوم میارن و طاهر هم میخواد به طرفش حمله کنه که عمر جلوشو میگیره همه آتیلارو نفرین میکنن و بهش لعنت میفرستن. حاجی از عمر تشکر میکنه بابت حمایت کردن از دخترا و کمک کردن بهش و بغلش میکنه که طاهر گلگی میکنه و بعد از کمی بحث کردن بهش میگه که پدری کردن میدونی یعنی چی یعنی اینکه بین بچه هات فرق نداری اون یکیو بغل نکنی و ازش تشکر کنی ولی به اون یکی با ناامیدی نگاه کنی! و از اونجا با دلخوری میره. هاکان دسته گل به مناسبت سالگرد ازدواجشون میگیره که تو گل فروشی شف را میبینه و بهش میگه برای نساء دارم میگیرم به مناسبت آشتی کردنمون دیگه هم اونجاها سبز نشو خودم بالاسرشونم مشکل پیش نیاد! او با کلافگی میره. غمزه رفته پیش نساء و نوران و اونا بهش سوپ میدن تا بخوره سپس وقتی میخواد بره به دکتر برای کنترل نوران میخواد باهاش بره تا تنها نباشه اما او میگه نه میخوام تنها برم سوالاتی میپرسه که نمیخوام کسی باهام باشه. شعله به اونجا میاد و میخواد با غمزه حرف بزنه و ازش معذرت میخواد اما غمزه میگه باورت نمیکنم! حتی این دلسوزیتم باور نمیکنم!

شعله میگه نمیدونم باور میکنی یا نه ولی میخوام تبریک بگم بابت بچه اما غمزه میگه اینم باور نمیکنم چون یادت باشه اون شب سر میز شام گفتی چرا باید آدم بچه دار باشه وقتی این همه بچه بی سرپرست وجود داره! و میره. نساء بهش میگه بهتر نیست دیگه تنهاشون بزاری؟ شعله از اونجا میره و به عمر زنگ میزنه و میگه رفته بودم از غمزه معذرت بخوام ولی شنیدم داره میره معاینه ولی فکر نکنم یه معاینه ساده باشه! و اسم کلینیکو میگه عمر سریعا خودشو به اونجا میرسونه و با دیدن غمزه روی تخت بهش میگه با ترس میگه بگو اون کارو نکردی! غمزه میگه من اومدم فقط واسه یه معاینه ساده! عمر خیالش راحت میشه و باهم صدای قلب بچه شونو گوش میدن و اشک شوق میریزه. دکتر بهشون میگه که بارداری پرریسکیه فشارتون بالاست باید استراحت کنین از استرس دور باشین! طاهر به حاجی زنگ میزنه و میگه بیا خونه حرف بزنیم حاجی میگن من خونه شمام طاهر میگه نه خونه پدریت منظورمه. او به اونجا میره و میگه چخبره؟ اینجا مال ما نیست چجوری اومدی تو؟ طاهر میگه عموم اینجارو به نام من زده دیگه میتونی برگردی اینجا اونا باهم دعوا میکنن و طاهر حسابی مغزش شست و شو شده و با پدرش درمیوفته و میگه ای کاش عموم پدرم بود جای تو! دعوا بالا میگیره و در آخر حاجی سیلی میزنه تو صورتش و میگه من فقط جنازه ام اینجا میاد پسری مثل تو هم میخوام نباشه! و میره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا