خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی معجزه صد ساله + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی معجزه صد ساله را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی معجزه صد ساله ( Yuz Yillik Mucize ) که صد سال معجزه نیز نامیده میشود، به کارگردانی هیلال سارال و نویسندگی نوران اورن شیت، اکین آکچای، لیلا اوسلو اوتر، پلدا الحسینی در ژانری درام و رمانتیک ساخته شده است. بیرکان سوکولو و ابرو شاهین نقش های اول این سریال را برعهده دارن. این سریال روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یه ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود.
قسمت ۱۲ سریال ترکی معجزه صد ساله
سر میز صبحانه آیسل درباره مهمون دیشب میپرسه و میگه کسی خبر از جم داره؟ حالش بهتر شده یا نه؟ مادربزرگ هاریکا میگه این مسخره بازیا زیر سر خود اون بچه سوسوله. میرای میگه آخه آبجی هاریکا هم حق داره از اون پسر خوشش اومده باشه ماشالله خوش قد و بالا بود خیلی خوشتیپ بود! آیسل چشماش گرد میشه و میگه که اینطور! ساجده میگه خجالت بکش! اون پسر گناه داشت اصلا نفهمیدیم چیشد قرار بود خانواده جم بیان بعد یهو اونا کنسل شدن هاریکا با اون پسر اومد! ها یکا سر میز میاد و از ساجده میپرسه عمه جون عکس از اشرف دارین؟ ساجده میگه داشتیم ولی الان نه دیگه! ثریا خودش همه را دور ریخت. ثریا به اونجا میاد و میگه چیشده؟ درباره چی حرف میزنین؟ آنها بهش میگن که هاریکا عکس اشرف را میخواد مادربزرگ بهش میگه عکس واسه چی دیگه؟ خودشو که دیدی! ثریا با کلافگی و عصبانیت میگه که هیچکی دیگه حق نداره درباره اون پسر سر این میز و تو این خونه حرف بزنه!
هاریکا ازش میپرسه که چرا؟ اصلا چیشد که یهو اونو از خونه بیرون کردی؟ ثریا میگه گفتم نمیخوام دیگه حرف بزنیم! هاریکا میگه من باید بدونم که چرا از خونه بیرونش کردی! ثریا میگه میخوای بدونی؟ اون ادم پسر همون اشرفه! همگی جا میخورن که ساجده میگه واسه همینه پس که انقدر شبیهشه! سپس ثریا به هاریکا میگه که دیگه نمیخوام با اون پسر در ارتباط باشی تموم شد و رفت! هاریکا با عصبانیت به اتاقش میره و نمیدونه باید چیکار کنه و گریه میکنه. تورگوت با کمال در حال حرف زدنن و کمال میپرسه که تو فهمیدی کی به عنوان سرویس موتورخانه به عمارت رفته بوده؟ او میگه نه نفهمیدیم. سپس کمال به هاریکا پیام میده و میگه برای یکسری حرفا باید همدیگرو ببینیم و باهاش سر یه ساعت قرار میزاره. هاریکا گریه میکنه که زرین میره پیشش تا حالشو بپرسه هاریکا بهش میگه که برای آخرین بار هم که شده باید ببینمش و باهاش حرف بزنم و ازش یکسری سوال بپرسم که جوابشو بگیرم! زرین اول قبول نمیکنه اما بعد بهش میگه به هوای رفتن به بیمارستان کمکش میکنه بره سر قرار. وقتی از خونه میخوان بیرون برن ساجده میگه کجا؟ زرین میگه من میخوام برم شیفت آبجی هم میاد به جم سر بزنه. ساجده میگه به ثریا عمه ات هم میگفتی شاید میخواست بیاد زرین میگه دیرم میشه همان موقع ثریا میاد و میگه تو دیرت میشه برو هاریکا منتظر من میمونه باهم میایم هاریکا اشاره میکنه بره.
آیسل میخواد بره که تورگوت با نقشه قبلی وقتی میبینتش میره پیشش که نشون بده تصادفی همدیگرو دیدن سپس آیسل میگه میخوام برم بیمارستان ماشینم پنچر شده! تو گوشت میگه من میرسونمت و ازش میخواد سوار ماشین بشه. تو تاکسی زرین به هاریکا زنگ میزنه، او وانمود میکنه که از انتشاراتیه و باید بره اونجا ثریا میگه میام باهم بریم بعد بریم بیمارستان هاریکا میگه زندانیم کردی؟ یعنی چی؟ مگه مهدکودک میخوام برم! سپس بعد از کمی حرف زدن میگه من میرم سریع میام. او سر قرار با کمال میره و میگه من اومدم تا به یکسری از سوالام جواب بدی! زرین میخواد بره تو اتاق جم که متوجه حرف های جم و مژده خانم مادرش میشه. جم واسه مادرش تعریف میکنه که خودش سرشو به دیوار زده و انداخته گردن کمال چون نمیخواد هاریکارو از دست بده و هرجور شده میخواد هاریکارو به دست بیاره سپس در آغوش مادرش گریه میکنه. زرین حرف های اونارو میشنوه و جا میخوره سپس از اتاق بیرون میره…