خلاصه داستان قسمت ۱۲۰ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲۰ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی علی بیلگین، امید و ناامیدیها، جنگها و تلاشهای کارکنان صنعت سینما را به تصویر میکشد. سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر (Menajerimi Ara) در ژانر درام و کمدی محصول سال ۲۰۲۰ برگرفته از سریال فرانسوی Dix Pour cent به سفارش کانال Star Tv میباشد
قسمت ۱۲۰ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر
دجله حسابی جا خورده که جیدا پیشش میره و ازش میپرسه که اتفاقی افتاده؟ دجله بهش میگه فکر کنم یه مشکلی پیش اومده چون اسم من تو لیست کارکنان آژانس اگونیست و نمیتونم بیام داخل، جیدا بهش میگه اشتباه نشده من تو را اخراج کردم دجله حسابی جا میخوره و ازش میپرسه به چه دلیلی؟ چه جوری میتونی همینجوری راحت یه نفرو اخراج کنی؟ جیدا بهش میگه همینجوری نیست دلیل زیاده تو دروغ گفتی و باعث شدی که گورکم بازیگرم اخراج بشه از فیلم، تو با کمک باریش بازیگرم آلپر را ازم دزدیدی، تو از باریش سوء استفاده کردی و به جای اینکه اونو بفرستی سر صحنه فیلمبرداری فرستادی به هتل برای تبلیغ تا از طریق باریش پول پارو کنی و انقدر وقیحی که الان اومدی اینجا و جلوی من میگی چه جوری می تونم همینجوری راحت اخراج کنم؟ دجله حسابی بغض کرده و بهش میگه اینا همش بی انصافیه اینجوری که میگی نیست و به طرف خانه برمیگرده و حسابی اونجا گریه میکنه.
امراه وقتی آرزو را پیدا نمیکنه پیش چینار میره و بهش میگه همون موقعی که داشتی ژولیده را دلداری می دادی و بغلش کرده بودی آرزو اومده بود اونجا و تو رو دید الان هرچی میگردم نیست چینار به هم میریزه و سعی می کنه تا بتونه با آرزو تماس بگیره اما او تلفنش را جواب نمیده چون هر جا رو که میگرده او را پیدا نمی کنه. باریش حالش گرفته است و به خانه اش برگشته و در خوردن نوشیدنی زیاده روی میکنه آیدین پیشش میره تا جلوشو بگیره و مانع نوشیدنش بشه اما باریش که از دست برادرش هم عصبانیه او را پس می زنه و می گه تو نمیخواد منو نصیحت کنی تو خودت به نصیحت احتیاج داری! دور از چشم من پشت سر من بی شرف بازی در آوردی! آیدین از این طرز حرف زدن باریش عصبی میشه و سیلی محکمی به بهش میزنه او عصبانیتش بیشتر میشه و به طرف آیدین حمله میکنه و با همدیگه درگیر میشن اما بعد از مدتی که کمی عصبانیت شان می خوابه و اوضاع شان کمی بهتر میشه آیدین پیش باریش میره و ازش معذرت خواهی می کنه باریش هم در مقابل ازش عذر خواهی می کنه و با همدیگه آشتی می کند.
دجله فردای آن شب چون اصلا نتونست بخوابه صبح زود قبل از اینکه کسی به آژانس بره به اونجا میره تا وسایلشو جمع کنه. کم کم همه به آژانس میان و دجله سعی میکنه تا جایی که میتونه از همه اخراج شدنشو مخفی کنه و کسی از این موضوع چیزی نفهمه. مدیر برنامه ها با دستیار هاشون وقتی وارد آژانس میشن با خوشحالی سر اینکه کدام سریال جزء پر بیننده ها بوده بحث می کنند همه آنها فکر میکنند سریال کودکی در ذهنم جزء ۵ سریال برتر هستش اما جیدا میگه من نظری متفاوت دارم به نظر من توت سیاه جزء سریال های برتر هستش. وقتی آمار روی سایت قرار میگیره همگی از نتیجه ای که می بینند حسابی جا می خورند سریال کودکی در ذهنم حتی از برنامههای کم بینندهای مثل هواشناسی هم کمتر بازدید داشته در عوض سریال توت سیاه که نظر جیدا بود جزء سریال های برتر شده. آنها حسابی جا خوردند و واقعا شوکه شدن جیدا که حرف او درست شده آنها را سرزنش می کنه و می گه حالا اگه این سریال کلاً کنسل بشه سرمایه گذاری که کردیم کلا رو هوا میره علی عثمان دوباره به باریش زنگ میزنه و بهش میگه فردا تولد پسرمه ازت می خوام تا به اونجا هم بیاید.
باریش زیر بار این حرف نمیره و بهش میگه من یه بار تو هتل تو اومدم مراسم تولد پسرت دیگه نمیام اما علی عثمان عصبانی میشه و بهش میگه اگه نمیای پس تا فردا صبح وقت داری که پول منو آماده کنی و برام بیاری. باریش حسابی کلافه شده و متوجه میشه که تو بد مخمصه ای گیر افتاده. کراج یک دفعه چشمش به دجله میوفته که جعبه وسایلش در دستشه و داره از آژانس میره با سرعت خودشو پیشش میرسونه و ازش میپرسه که ماجرا از چه قراره؟ دجله به پدرش نگاه میکنه و با بغض میگه اخراج شدم. کراج حسابی جا خورده و با تعجب میگه یعنی چی؟ سپس وسط آژانس رو به جیدا فریاد میکشه و میگه تو به چه حقی دختر منو از آژانس اخراج می کنی؟ دجله سعی می کنه جلوی پدرش را بگیره و آرومش کنه تا موضوع بیشتر از این کش نیاد، جیدا پیش آنها میره و به دجله اشاره می کنه که هرچه سریعتر آژانس را ترک کند او با بغض و گریه به همراه مرال از آژانس بیرون میرن. کراج با عصبانیت سر جیدا داد میزنه و میگه تو کی هستی که بدون مشورت با مدیر برنامه ها همینجوری تصمیمهای بزرگ میگیری؟
تو اصلا کی هستی که در حق دخترم ناحقی کنی؟ سپس به طرف لوگو آژانس میره و یه حرف از لوگو را بر میداره و به دست جیدا میده و بهش میگه معلوم نیست کی تورو اینقدر الکی بالا برده و مغرورت کرده و با عصبانیت به طرف اتاقش میره تا تمام وسایلش را جمع کنه و از اگو بیرون بره اما پریده و چینار جلویش را میگیرند و میگن به اعصابت مسلط باش با این کاری که میخوای بکنی عرصه را برای جیدا باز میکنی. بعد از کمی فکر کردن به حرفاشون تصمیم میگیره آژانس را به دست جیدا نده و تلافی تمام کارها را سرش بیاره. جیدا مطمئنه که کراج و چینار و پریده آروم جایی نمیشیند و حتماً نقشه ای واسش می کشند، از طرفی جیدا حسابی به کراج وابسته شده و دلش نمی خواد که چه تو کار و چه تو زندگی شخصی خودش او را از دست بده. مرال از دجله میخواد تا به باریش زنگ بزنه و اوضاعش را بهش توضیح بده اما دجله مخالفت می کنه و می گه با همدیگه دعوا کردیم نمیخوام او را در جریان بزارم ولی مرال در یک فرصت مناسب خودش پنهانی به باریش زنگ میزنه و اوضاع را توضیح میده و ازش میخواد تا در این لحظه های سخت دجله را تنها نزاره…