خلاصه داستان قسمت ۱۲۰ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۲۰ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیت‌های مختلف، روایتگر قصه‌هایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیت‌های اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالش‌های زندگی خود دست و پنجه نرم می‌کنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آن‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

قسمت ۱۲۰ سریال ترکی حسرت زندگی

قسمت ۱۲۰ سریال ترکی حسرت زندگی

سر میز شام طاهر به ادا و آدم میگه که میتونین برین از فردا مدرسه نیلوفر تو هم میتونی بری سرکارت دوباره ولی وجدان و شوکران جایی نمیرین و همینجا میمونین بعد از کمی دعوا کردن طاهر بالاخره میگه باشه فقط فردا میرین به اون مراسم بعد برمیگردین تو خونه فهمیدین؟ و میره. هاکان میره پیش نساء و سعی میکنه بهش نزدیک بشه و دلشو نرم کنه اما نساء ازش میخواد بره. فردای آن روز حاجی رشاد تو مسجد درباره غیبت کردن با مردم حرف میزنه وقتی میرن بیرون یکی از ادم ها میان به حاجی خبر میدن که چند نفر از تو اتاقتون اومدن بیرون ندیده بودمشون تا حالا! آنها میرن داخل اتاق کار حاجی که میبینن همه جارو ریختن بهم ولی چیزی نبردن عمر میگه کار آدم های اون عزت! باید بریم پیش پلیس اما حاجی میگه نمیخواد اونم دنبال یه حرکت متقابله ولش کن بیا اینجارو مرتب کنیم. تونا با بچه آوردن مادرش مخالف بوده ولی وقتی نوران میارتش تا با عمر بره مدرسه باهاش حرف میزنن و تونا نظرش عوض میشه و ازشون معذرت میخواد به خاطر اون حرفاش و بهشون تبریک میگه سپس راهی میشه بره.

شوکران با وجدان رفته به حمام عمومی محله تا به گفته طاهر ۴۰ بار آب بریزه رو خودش و توبه کنه بعد بره به مراسم بچه عمر تو رستوران. انها شروع میکنن که چند دقیقه بعد عروسی میاد با همراهانش و میزنن و میرقصن. نساء و نوران در حال آشپزی کردنن که شف به اونجا میاد برای درست کردن گوشت نساء جا میخوره و میفهمه که نوران بهش گفته بوده بیاد. شف به خاطر حرفهایی که هاکان بهش زده با نساء خیلی خشک رفتار میکنه و حتی میخواد باهم تو آشپزخانه کار نکنن کارش که تموم شد اون بیاد بقیه شو انجام بده وقتی میخواد بره شف بهش میگه حرف های هاکانو بهش که نساء جا میخوره و میگه دروغ گفته عجب مارموذیه! و عصبی میشه شف وقتی میفهمه که هاکان از خودش اون حرفارو درآورده کمی خیالش راحت میشه و از نساء میخواد کمکش کنه وقتی میخواد بره از اونجا جلوی رستوران با غمزه روبرو میشه و بهش تبریک میگه سپس غمزه بهش میگه هرچیزی که داری میبینی اونجوری نیست شب میگه نفهمیدم! غمزه میگه فهمیدی و میره داخل. شوکران با وجدان هم میرن اونجا که آنها با دیدنش خوشحال میشن سپس همگی کم کم به اونجا  میان. عمر ادارو برده به مدرسه و با امینه میرن داخل…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا