خلاصه داستان قسمت ۱۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.
قسمت ۱۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
دادگاه طلاق ییلدیز و چاتای بالاخره برگزار میشه امیر هم به عنوان شاهد شهادت میده و ییلدیز و مادرش هم همه چیز را برای قاضی میگن اما سادایی و چاتای همه چیز را انکار میکنن دادگاه از ییلدیز مدرک میخواد که ییلدیز و وکیلش هر چه مدرک دارند به قاضی میدن اما بهش میگن که آنها مدرک معتبری محسوب نمیشه و ازشون میخواد تا مدرکی را برای دادگاه بیارن و دادگاه را به جلسهای در هفته آینده موکول میکنند. چاتای خوشحال میشه و با وکیلش از دادگاه بیرون میاد. در شرکت جلسه ای برگزار میشه و تو جلسه آرزو به دوعان میگه که فردی به اسم سامی که یکی از دشمنان دوعان هستش قصد داره که سهام شرکت را جمع کنه. دوعان با شنیدن این حرف از آرزو حسابی به هم میریزه. اندر تلفنش زنگ میخوره و به آنها میگه اگه جلسه تموم شده من جایی کار دارم و باید برم. بعد از رفتن از جلسه، اندر تلفنش را جواب میده و از ییلدیز میپرسه که نتیجه دادگاه چی شد؟ ییلدیز بهش میگه که موفق نشدم ازش طلاق بگیرم الان دارم میرم خونه بیا اونجا با هم دیگه حرف میزنیم. وقتی چاتایی به شرکت میره به اتاقش میره و ازش میپرسه که نتیجه دادگاه چی شد؟
چاتای بهش میگه فکر کنم موفق شدم افتاد به جلسه دیگه تو هفته دیگه فیضا در ظاهر خودش را خوشحال نشان میدهد او ازش میپرسه که تو جلسه امروز چه اتفاقی افتاد؟ فیضا بهش میگه برات یه خبر خوب دارم تو جلسه متوجه شدم که دوعان با کسی به اسم سامی مشکل داره و با همدیگه دشمنن، چاتای تعجب می کنه و ازش می پرسه که تو جلسه علنی این را مطرح کردن و درباره اش حرف زدن؟ فیضا بهش میگه آره آرزو خبر را داد دوعان هم با شنیدنش عصبی شد و جوری که معلومه انگاری رابطه اندر و دوعان هم حسابی شکرابه اصلا به هم دیگه نگاه نمی کردند و نگاهشونو می دزدیدند که این از چشمای من دور نموند. اندر پیش ییلدیز میره و ازش می پرسه که ماجرا چی شد؟ او همه چیز را برایش تعریف می کنه و می گه جلسه موکول شد به هفته دیگه باید بگردیم دنبال مدرک. اندر بهش میگه حسابی شوکه شدم فکر نمیکردم چاتای زیرکاری که کرده بزنه و قبول نکنه ییلدیز بهش میگه باید می بودی و میدیدی که چه جوری داره تمام تلاششو میکنه که از من طلاق نگیره. ییلدیز از اندر درباره رابطه اش با دوعان میپرسه و بهش میگه شنیدم رابطه بینتون شکراب شده ماجرا چیه؟
اندر برای اینکه دل ییلدیز را هم به دست بیاره بهش به دروغ میگه بالاخره ییلدیز جون تو دوست صمیمی منی کومرو هم دختر دوعان هستش ناخودآگاه وقتی اونجا باشم بحثشون به سمت چاتای و تو کشیده میشه من هم نمیتونم چیزی نگم از تو طرفداری می کنم اینجوری شد که کمی با دوعان بحثمون شد. ییلدیز به اندر میگه بهت امیدوار شدم خوشم اومد حالا که رابطهات با دوعان خراب شده میتونی واسم یه کاری انجام بدی اندر ازش می پرسه که چه کاری؟ ییلدیز بهش میگه هفته دیگه تو جلسه دادگاه می تونی بیای شهادت بدی اندر جا میخوره و میگه یعنی شهادت دروغ بدم؟ ییلدیز بهش میگه نگو که دروغ گفتن واست سخته! اندر بهش میگه من این کارو نمیتونم برات بکنم هر چیز دیگه ای بخوای انجام میدم جز این کارو چون بالاخره با دوعان همکار هستم شریکم تو شرکت برام مشکل درست نکنه!! کومرو دد خانهاش مدام فضای مجازی را چک می کند تا بفهمد دادگاه چاتای چی شد اما خبری از او نمی بیند به خاطر همین کلافه میشه و به مستخدمش می سپارد که اگه خانه همسایه خبری شد بهش سریعا اطلاع بده.
در شرکت برای همه قهوه میخرند و منشی اندر با خوردن قهوه حالش بد میشه و بعد از اطلاع دادن به اندر به طرف خانه میره. اندر وقتی منشیش بهش خبر میده بلافاصله به جانر اطلاع میده که کارش را شروع کند. جانر به اتاق اندر میره و دوربین در اتاقش کار میزاره تا از این طریق متوجه بشه که آرزو چه نقشه ای برای اندر داره. دوست کمرو به خانه اش می رود و کمی بعد عمر هم به اونجا میره را به آنها میگه برند تو تراس بشینن و به بهانه آوردن نوشیدنی آنها را تنها میزاره. وقتی به آشپزخانه میره از صدای اخبار آنلاین متوجه میشه که دادگاه چاتای و ییلدیز به هفته دیگه موکول شده کمی به هم میریزه و به خدمتکارانش میگه که برایشان نوشیدنی به همراه نون خامه ای ببرند. او وقتی پیش دوستانش می رود از عمر درباره شیطنت هایش در اینستاگرام میپرسه این کار میکنه و میگه من همچین آدمی نیستم اما کمرو زیر بار این حرف نمیره و عمر بهش میگه اگه تو گوشی من چیزی پیدا کردی من خودم تو دریا میپرم را هم قبول میکنه و گوشی رو چک میکنه و می بینه که واقعا چیزی تو گوشیش نیست اما لحظه آخر وقتی میخواد گوشی را پس بده میبینه که یه نفر به او پیام داده که خیلی وقته پیدات نیست در چه حالی عمر با دیدن اون پیام میگه ولی من نمیشناسمش کممومرو قبول نمیکنه و میگه باید روی حرفت بمونی.
همان موقع تو دریا میپره و کومرو حسابی جا میخوره و ازش می خواد تا از دریا بیرون بیاد دوست کومر وقتی میبینه که عمر اصلا بهش توجه نمیکنه و همش در حال حرف زدن با کومرو هستش از اونجا با عصبانیت میره. جانر و امیر هلکان را از رستوران به خانه میبرن تا انرژی های منفی را از همه آنها دور کند. هاکان به همه آنها میگه باید پاتون را توی تشت آب بذارین و به صورت خودتون ضربه بزنین و مدام چیزهایی که من میگم رو تکرار کنید همه آنها این کار را انجام می دهند تا زمانی که هاکان بهشون میگه من گذشته ام را فراموش می کنم و هرکی بهم بدی کرده را می بخشم وقتی به این جمله می رسد اندر و ییلدیز و آیسل اون جمله را تکرار نمیکند و ییلدیز می گه ببخشید ولی من کسی رو نمیتونم ببخشم اندر هم بهش میگه من زن عقربم و فقط انتقام میگیرم و انتقام هایی که تا اون موقع گرفته بودن را به هاکان میگند هاکان با شنیدن کارهایی که کردند میترسه و از خانه بیرون می رود….