خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی معجزه صد ساله + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی معجزه صد ساله را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی معجزه صد ساله ( Yuz Yillik Mucize ) که صد سال معجزه نیز نامیده میشود، به کارگردانی هیلال سارال و نویسندگی نوران اورن شیت، اکین آکچای، لیلا اوسلو اوتر، پلدا الحسینی در ژانری درام و رمانتیک ساخته شده است. بیرکان سوکولو و ابرو شاهین نقش های اول این سریال را برعهده دارن. این سریال روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یه ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود.
قسمت ۱۴ سریال ترکی معجزه صد ساله
ثریا جلو میره و میگه بازم بهم دروغ گفتی و به حرفم گوش ندادی! و دستبندی که از تو اتاقش برداشته بود را بهش نشون میده و میگه میدونی این چیه؟ این هدیه تولد من بود که اشرف داده بود بهم! داره بازی میکنه باهامون! کمال میگه دستبندی که شما پس دادین و من رفتم خریدم انقدر عجیبه؟ ثریا با هاریکا بحث میکنه و هاریکا باعصبانیت میگه بسه عمه این کمال نه اشرف! شما که خوشبخت نشدین منم باید بدبخت بشم؟ حرفش تموم نشده که ثریا سیلی تو صورتش میزنه و وقتی به خودش میاد ازش معذرت خواهی میکنه و میخواد تا برن خونه اما هاریکا به کمال میگه از اونجا برن. آنها سوار کشتی میشن و کمال ازش میپرسه مطمئنی؟ هاریکا تایید میکنه و میرن، هاریکا به لحظاتی که گذشت دوباره فکر میکنه. ثریا با تاکسی به خانه میره و اصلا حالش خوب نیست. تورگوت با ساجده و آیسل و میرای و سرای درباره قدیمی بودن خونه حرف میزنه که باید به تاسیساتش رسیدگی کنن سپس میگه اگه بخواین یه نگاهی به موتورخانه میندازم آنها همگی از خطرات احتمالی که تورگوت میگه میترسن و میگن که بره یه نگاهی بندازه سرای راهنماییش میکنه. وقتی به موتورخونه میرسن سرای بهش میگه من فهمیدم همه اینا بهونه ست!
تورگوت میگه یعنی چی؟ مثلا بهونه واسه چی؟ سرای میگه تو هم از همون آدم هایی هستی که میخوای خونه را بگیری ازمون با این بهونه ها که میترکه خطرناکه میخوای از چنگمون دربیاری تورگوت میخنده و میگه فیلم زیاد میبینی اثرات اونه! و به داخل موتورخونه میره و با نگاه کردن اونجا به در مخفی میبینه که زیر یه لوله یکی از نامه های قدیمی کمال اونجا افتاده او با برداشتن نامه سریعا از اونجا میره. تورگوت ازشون تشکر میکنه بابت همه چیز و کارتشو به ساجده میده که برای تعمیرات اگه خواستن بهش زنگ بزنن. او از عمارت بیرون میره و به آدم هاش میسپاره که خونه را زیر نظر داشته باشن و خودش میزه. همان موقع ثریا از راه میرسه و با حالی داغون که حتی نمیتونه روی پاهاش وایسه به داخل میره.همگی از دیدنش میترسن و ازش میخوان یه جا وایسه و یه لیوان آب بخوره. ثریا لیوان را پرت میکنه و میگه اون رفت! و با گریه میگه اون رفت! ازش میپرسن درباره کی حرف میزنی؟ ثریا میگه هاریکا رفت! زرین میپرسه کجا رفت؟ ثریا میگه دنبال اون پسر! زرین با تعجب میگه کمال؟
هاریکا تو کشتی نشسته و درحال مرور تمام خاطراتش با کمال است و تمام حرف های عمه اش درباره کمال را هم مرور میکنه. سپس پیش کمال میره و ازش میخواد تا حقایق را بگه. او بهش میگه که داستانی که واسم تعریف کردی اون زن دوم مهمت عمه ثریا من بود آره؟ مهمت هم همون اشرف پدرته؟ کمال میگه من فکر نمیکردم کار به اینجاها بکشه من قصد خواستی نداشتم! هاریکا میگه ولی رسید و من برای اولین بار از عمه ام سیلی خوردم پس باید حقیقتو بهم بگی! کمال کنارش میشینه تا باهمدیگه حرف بزنن. بعد از کمی حرف زدن هاریکا بهش میگه که اگه قرار باشه بین تو و عمه ام یکیو انتخاب کنم اون عمه ام هستش سپس ازش میخواد تا اونو برگردونه کمال قبول میکنه. ثریا را به اتاقش بردن او اصلا حال خوبی نداره و گریه اش بند نمیاد….