خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی معجزه صد ساله + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی معجزه صد ساله را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی معجزه صد ساله ( Yuz Yillik Mucize ) که صد سال معجزه نیز نامیده میشود، به کارگردانی هیلال سارال و نویسندگی نوران اورن شیت، اکین آکچای، لیلا اوسلو اوتر، پلدا الحسینی در ژانری درام و رمانتیک ساخته شده است. بیرکان سوکولو و ابرو شاهین نقش های اول این سریال را برعهده دارن. این سریال روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یه ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود.
قسمت ۱۵ سریال ترکی معجزه صد ساله
آیسل با مژده مادر جم قرار گذاشته و تمام ماجرارو که هاریکا با کمال گذاشته رفته میگه جم حرفاشونو میشنوه و میپرسه چیشده؟ مژده میبرتش داخل مغازه تا بهش توضیح بده. ثریا در حال گریه کردنه که جم بهش زنگ میزنه و میپرسه کشتی کمال از کجا حرکت کرد او بهش میگه از اسکله شمالی جم بهش میگه من میرم هاریکارو برگردونم. ساجده میره پیش ثریا و دلداریش میده. او بهش میگه تو خودت اینجوری بارش آوردی اگه کتکش میزدی اینجوری نمیشد! ثریا از حرف های ساجده عصبی میشه و ازش میخواد از اتاقش بیرون بره تا تمام پنجره هارو خرد نکرده. جم به اسکله میره که هاریکا و کمال را اونجا میبینه. هاریکا از کمال خداحافظی میکنه اما کمال میگه من خداحافظی نمیکنم! همان موقع جم به طرف کمال میره و میخواد کتکش بزنه که کمال جلوشو میگیره، هاریکا جداشون میکنه و از جم میخواد تموم کنه و ببرتش خونه. جم بعد از رسوندن هاریکا به خودش میگه کارم باهاش تموم نشده هنوز تازه شروع شده. ها یکا به داخل میره که زرین باهاش دعواش میشه که ساجده اونارو از همدیگه جدا میکنه. ثریا از سر و صدا بیدار میشه و با دیدن هاریکا میگه خوبه که برگشتی و دوباره با هاریکا بحث میکنه.
آنها هرکدامشان به اتاقشان میرن. کمال به رستوران تورگوت میره و او بهش نامه ای که تو موتورخونه پیدا کرده بود بهش میده کمال لبخند میزنه و میگه چه هدیه قشنگی ولی این ماله توعه! تورگوت میگه مال من؟ کمال تایید میکنه و میگه نامه پدربزرگته تو دوران جنگ تورگوت شوکه میشه. سر میز شام همگی تو خودشونن که مادربزرگ به زرین میگه بره ثریا و هاریکارو صدا بزنه واسه شام. ثریا بیرون میاد اما هاریکا میگه نمیخورم که ثریا میره دم در اتاقش و ازش میخواد سر میز شام بیاد. کمال یاد خاطرات اون موقعش میوفته و تورگوت خوشحال میشه و میگه این یه معجزه ست! و از کمال میخواد تا واسش بخونه. آنها از خواندن و شنیدن نامه احساساتی میشن و گریه میکنن تورگوت بهش میگه این خیلی با ارزشه پاشا، بودنت، اینکه اینجا هستی، اینکه از کجا اومدی خیلی با ارزشه. جم وقتی به خانه میره پدرش با عصبانیت ازش میخواد تا همه چیزو واسش تعریف کنه و بگه این کمال کیه!؟ بعد از شنیدن حرف های جم پدرش سریعا زنگ میزنه به یه نفر و میگه که درباره همه چیز تحقیق کنن. تورگوت به خانه میره و به جانان میگه به خاطر حفاظت از تو به کسی که خیلی واسم مهمه و جونم واسش میدم دروغ گفتم اگه چیزی هست بهم بگو.
او میگه قسم میخورم چیزیو ازت مخفی نکردم. هاریکا تو اتاقش و کمال تو کشتیش نشستن و به خاطرات دونفرهشون فکر میکنن. هاریکا پیش مادربزرگش میره و باهاش درد و دل میکنه و میگه عمه بهم سیلی زد نمیتونم بی تفاوت رد بشم! او بهش میگه منم به ثریا یک یا دوبار بهش سیلی زدم. سپس خاطره ای از قدیم میگه مجبور سده بود صدری پسرشو بده به یه خانواده دیگه تا بزرگش کنن بعد از سالها با آیسل و دوتا بچه تو بغلشون اومدن اینجا ازم پرسید چجوری تونستی همچین کاری کنی؟ منم نمیدونستم چی بگم گفتم صلاح دونستم خوب باید چی میگفتم!؟ سرای از پشت در حرفاشونو میشنوه و با چشمانی گریان و حالش بد به اتاقش برمیگرده و گریه میکنه. صبح زود زرین با ظاهری شیک به خونه میاد که ساجده میپرسه مگه بیمارستان شیفت نبودی؟ او میگه چرا ولی بعدش با دوستام رفتم بیرون یخورده خوش گذروندیم و از ساجده میخواد به ثریا چیزی نگه ساجده میگه باشه ولی دفعه آخرت باشه! او میبوستش و میگه باشه و به اتاقش میره….