خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی قهرمان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.
خلاصه داستان سریال ترکی قهرمان
فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…
قسمت ۱۷ سریال ترکی قهرمان
فیرات وارد قفس می شود و با حریف قدرش روبرو می شود. او با یک ضربه او را ناک اوت میکند! بعد هم نوبت حریفان دیگرش می رسد و همه را یکی یکی به زمین می کوبد و پیروز آن شب می شود! تانسل با خشم و حرص زیادی او را نگاه می کند و بعد هم اسماعیل را سرزنش می کند که به هیچ دردی نخورده و مجبور است خودش تدبیری در این مورد بیندیشد! سونا به دیدن پدرش می رود و خواب دیشبش را برایش تعریف می کند و می گوید: «برای اولین بار به این فکر کردم که میتونست احتمال دیگه ای وجود داشته باشه و گونش بی پدر بزرگ بشه… دیگه باید قبول کنیم… » پدرش کمی مکث می کند و بعد هم با خوشحالی ای که از چشمانش معلوم است او را در آغوش می گیرد. یامان از رفتار فیرات و ظفر متوجه می شود که آنها مشغول کاری دور از چشم او هستند! نسلی از او می خواهد که آرام باشد و بگذارد تا کارشان را انجام بدهند. کمی بعد بصری، همان آشنای یامان به دیدن او می آید و می گوید: «من از همه پرسیدم ولی چون طرف ناشناس بوده هیشکی هیچی نمیگه. حتی از قاضی پرونده هم پرسیدم…
فقط اینکه اونجا گفتن مهم نیست زنه کی هست مهم اینه چه حرفایی گفته! » سرهات متوجه می شود که شهادت علیه فیرات کار موجلا بوده و از اول هم به دروغ تقصیرها را گردن سرهات انداخته است. سونا قصد دارد بدون اینکه به فیرات خبر بدهد با گونش به خانه شان برود تا فیرات را سورپرایز کنند. گونش با خوشحالی از اینکه قرار است پدرش را ببیند اماده می شود. تانسل به دومان آرامبخش قوی ای را که درون سرنگ است میدهد و می گوید: «میدونم جامگوز حریف قدریه ولی این دفعه کارمو به شانس نمیسپرم! بده به جانگوز تا طی مسابقه به فیرات تزریقش کنه! » بچه های سرهات بهانه ی مادرشان را می گیرند و سرهات نمیداند چه جوابی به آنها بدهد چون هنوز هم خبری از موجلا ندارد و خود سرهات هم سردرگم مانده. از طرفی موجلا سعی می کند از انبار بیرون برود اما نگهبان هایی جلوی در مراقب او هستند. موجلا حرف های آنها را می شنود که می گویند تانسل در مسابقه ای امشب قصد دارد با تزریق دارو به فیرات او را بکشد! موجلا با نگرانی زیاد به فیرات که قرار است بمیرد فکر می کند و تصمیم می گیرد هرطور شده از آنجا فرار کند. او خودش را به بیهوشی می زند و وقتی یکی از نگهبان ها او را بی حرکت می بیند پشتش را به او می کند تا به کسی زنگ بزند اما موجلا از پشت سر به او با چوب ضربه می زند و فرار می کند.
نگهبان ها او را دنبال می کنند و موجلا دستپاچه می شود و از بلندی می افتد و سرش به سنگ خورده و بیهوش می شود. گونش با ذوق زیادی خانه شان را به سونا نشان می دهد. گونش متوجه می شود که پدرش اتاق او را مثل یک زیر دریایی درست کرده و همه جا عکس ماهی چسابنده. حتی سونا هم از دیدن قشنگی اتاق ذوق می کند و گونش برای سونا تعریف می کند که پدرش را واقعا دوست دارد و حتی به دروغ با او قهر کرده چون از همه دنیا پدرش را بیشتر دوست دارد. آنها کمی منتظر فیرات می مانند و وقتی می بینند نیامده سونا به او زنگ می زند و می گوید که همراه گونش در خانه منتظر او هستند. فیرات با خوشحالی زیادی به خانه می رود و گونش را محکم در آغوش می گیرد. بعد هم املت که غذای مورد علاقه ی گونش است را برایش درست می کند و همراه سونا دور میز می نشینند و املت می خورند. سونا از علاقه و توجه بین پدر و پسر خوشحال است. نسلی و یامان به خانه می رسند و با شنیدن صدای گونش با خوشحالی به در خانه فیرات می روند و گونش را در آغوش می گیرند. فیرات توضیح می دهد که گونش برنگشته و فقط برای چند ساعت به لطف سونا به دیدنشان آمده. نسلی عصبانی می شود و خطاب به سونا می گوید: « تو باعث شدی گونشو ازمون بگیری بعد هم میای اینجا خودشیرینی میکنی! » سونا با ناراحتی سرش را پایین می اندازد و فیرات از نسلی می خواهد که بس کند! کمی بعد هم سونا، گونش را می برد و به فیرات هم می گوید: «خیلی مواظب خودت باش. اگه تو چیزیت بشه گونش میکشنه. به خاطر پسرت مراقب خودت باش. » سروین به ظفر با ناراحتی می گوید که پسری هست که خانواده اش اصرار دارند با او آشنا بشود ولی چشم او کسی جز ظفر را نمی بیند. ظفر کمی عصبی می شود اما با وجود عشق بینشان ترسی ندارد.