خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال امیلی در پاریس + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال امیلی در پاریس هستید. ما را با ادامه این مطلب همراهی کنید. سریال امیلی در پاریس ساخته شخصِ دارن استار است، همان نویسنده / تهیه کننده‌ای که سریال محبوب آمریکایی‌ها یعنی”جنسیت و شهر” را تولید کرده بود، حالا امیلی در پاریس حکم ادامه معنوی همان اثر را دارد – اما در شهری متفاوت. “امیلی در پاریس” مملو از مثلث‌های عاشقانه، ماجراهای بد، دوستان دیوانه و کمد لباس‌های برجسته و شیک در شهر چراغ‌ها است، در واقع این سریال نگاهی عجیب به ماجراها و سو استفاده‌ از مهاجران جوان در پاریس است. این سریال از شنبه تا پنجشنبه راس ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش می شود و ساعت های تکرار آن عبارتنداز؛ ۰۱:۰۰ ، ۱۰:۰۰ و ۱۴:۰۰

قسمت ۱۹ سریال امیلی در پاریس
قسمت ۱۹ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۱۹ سریال امیلی در پاریس

امیلی با کامیل به زمین بازی الفی و گابریل میرن و بازی اونارو تماشا میکنن گابریل میره پیششون و به کامیل میگه اِ تو هم اومدی؟ بعد از چند دقیقه الفی میاد و میگه شبیه خانواده های ورزشکارا کنار زمین شدیم امیلی با اشاره ازش میخواد تا چیزی نگه که کامیل میگه من زن گابریل نیستم، گابریل ادامه میده قبلا دوست دخترم بوده و امیلی برای طبیعی سازی میگه الان همگی باهم دوستیم الفی خودشو با کامیل آشنا میکنه. میندی با هم گروهیاش در حال آماده شدن هستن که اخباری را تو فضای مجازی میبینه که خواننده پاپ سرشناس از عرش به فرش رسید او بی خانمان شده و از دربان توالت بودن به خواننده خیابانی رسیده. او حسابی عصبی میشه و میره پیش هم گروهیش میگه تو قرار بود به کسی چیزی نگی و بین خودمون بمونه! او بهش میگه من فکر نمیکردم که همکاریمون باید مخفی بمونه فقط با دوستم تو چین صحبت کردم میندی با تعجب میگه کی؟ او بهش میگه دوستم یه روزنامه نگاره میندی با عصبانیت باهاش دعوا میکنه و در آخر از اونجا میره. او به بِنووا میگه میدونستم به روزی گروهمونو ول میکنه و خراب میکنه همه چیزو بنووا میگه اون کسی که گروهو بهم ریخته تو بودی نه میندی!

جلوی شرکت سیلوی امیلی را میبینه و میگه انگاری یه نفر از شیکاگو قراره بیاد اینجا تو خبر داشتی؟ امیلی میگه آره منم دیشب تازه فهمیدم سیلوی با کلافگی میگه از دیشب تا الان نباید به من خبر میدادی؟ و با کلافگی به داخل میره که امیلی میگه خودت گفتی آخر هفته بهم پیام ندم! آنها وارد شرکت میشن که امیلی با دیدن مدلین حسابی خوشحال میشه و همدیگرو در آغوش میگیرن. مدلین بعد از آشنا شدن با همه وقتی میفهمه جلسه دارن برای لاوور بهشون میگه منم میخوام شرکت کنم قول میدم هیج حرفی نزنم سیلوی چاره ای نداره تا قبول کنه. آنها تو جلسه درباره افتتاحیه لابراتور لاوور صحبت میکنن. بعد از شرکت امیلی با مدلین به طرف خانه و هتلشان میروند که مدلین میگه اون موقع که از سیلوی حرف میزدی درک نمیکردم ولی الان تاره دارم میفهمم و باید بگم که من رئیستم نه اون سپس به محل اجرای میندی و گروهش میرسن که امیلی وقتی میبینه میندی نیست میره پیش بچه ها تا ازشون سوال بپرسه که میندی کجاست! آنها بهش میگن که پیچید به بازی اینجا نیست امیلی میگه یعنی چی؟ بنووا میپرسه تو هم میدونستی که میندی کیه؟ امیلی میگه من نمیدونم چی بینتون گذشته ولی اون حرفی نمیخواست بزنه که قضاوت نکنین ولی انگاری بازم این کارو کردین! او سریعا به خانه میره که میبینه میندی اونجا دراز کشیده.

میندی با گریه گوشیشو نشون میده و میگه ببین افتادم سر زبون ها اونم نه با یه خبر بدوزه از رسوایی واقعا من مایه خجالتم! امیلی اونو آروم میکنه و میگه تو اصلا هم مایه خجالت نیستی و سعی میکنه حالشو بهتر کنه. فردای آن روز سیلوی وقتی به شرکت میره میبینه مدلین پشت میزش نشسته و اونجارو بهم ریخته و در حال خودن خوراکیه او خودشو کنترل میکنه تا چیزی نگه سپس مدلین بهش میگه که چرا از آنتوان پول کمتر میگیره سپس کمی باهمدیگه صحبت میکنن و در آخر میگه من میخوام برم به موزه اونور. امیلی به اونجا میاد و با دیدن اون وضع به سیلوی نگاه میکنه و میخواد تمیز کنه که سیلوی فقط ازش میخواد از اونجا بره. شب مراسم رونمایی از لابراتور لاوور هست گابریل و کامیل با امیلی و الفی عطرهارو بو میکنن و به همدیگه نسبت میدن. مدلین با آنتوان و زنش روبرو میشه و از خودش میپرسه که چرا پول کمتری میپردازه آنتوان میگه چون قرارداد بلند مدت بستیم مدلین میگه گیلبرت صاحب شرکتی که شما باهاش قرارداد بستین اینو نمیتونه قبول کنه آنتوان ازش میخواد با منشیش حرف بزنه و یه وقت بگیره بعد از رفتنش زنش بهش میگه که سیلوی با انتوان سر و سری داشته واسه همین پول کمتری میگرفته سپس به عکاس اشاره میکنه و میگه الانم با اونه مشتاقم بدونم از اون چقدر میگیره مدلین کلافه میشه و با امیلی در میون میزاره و میگه من باید اینجا بمونم تا ببینم اینجا چخبره! لوک سوای میده و به الفی میگه که قبلا گابریل و امیلی باهم سر و سری داشتن الفی جا میخوره و میره پیش امیلی تا واقعیتو بفهمه او میگه قبل از اینکه شروع بشه تموم شد الانم چیزی نیست الفی میگه نمیخوام رقیب عشقی کسی باشم! هرچی هست بگو امیلی او را در آغوش میگیره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا