خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی داستان یک شب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی داستان یک شب می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی داستان یک شب یکی از مجموعه‌های تلویزیونی ترکی است که بخاطر بازیگران خود بسیار مورد توجه قرار گرفت. سریال ترکی داستان یک شب (Bir Gece Masalı) به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و نویسندگی سلدا آکین (Selda Akin)، ادا تزجان (Eda Tezcan) و جیهان چالیسکانتورک (Cihan Çaliskantürk) در سال ۲۰۲۴ ساخته شد. بوراک دنیز و سو بورجو یازجی کوشکون بازیگران اصلی این اثر هستند.

قسمت ۱۹ سریال ترکی داستان یک شب

عاصف حالش بد میشه و سریعا میبرنش به بیمارستان. فرمان از تو بیمارستان به سودا زنگ میزنه و خبر میده که جان افزا دختر کورشاده! سودا شوکه میشه و با عصبانیت میره تو حیاط خونه و با جان افزا دعوا میکنه بقیه اونارو از هم جدا میکنن سپس سودا میگه شماها با چه رویی اومدین اینجا؟ واقعا چجوری روتون شد؟ و بعد از سرزنش کردنشون اونارو از خونه بیرون میکنه ثریا نمیتونه جلوشونو بگیره و به سودا میگه چرا همچین کاری کردی؟ سودا میگه تو عقل نداری؟ اون دختر یه قاتل! اونم قاتل شوهر تو! و میره که ثریا نمیتونه هضم کنه و شوکه شده. اونا به داخل عمارت میرن. بعد از رفتن جان افزا به همراه مادربزرگش و سارا سلیم با آدم هاش به اونجا میرن و سراغ جان افزارو میگیره سپس داخل را حسابی میگردن اما وقتی میبینن اونا نیستن از اونجا میرن. سودا به فرمان زنگ مینزه و خبر میده ماهر وقتی حرف های اونو میشنوه میپرسه چیشده؟

او میگه که سلیم به خونه حمله کرده بوده ماهر استرس میگیره و میگه جان افزا و مادرم چی؟ خوبن؟ فرمان میگه قبل از اومدنش اون دخترو بیرون کرده بودن اونجا ماهر میفهمه که مادربزرگش اونو خبر کرده بوده و ناامید میشه و میره. او میره به خونه عمو رشیدش تا با جان افزا حرف بزنه و برگردونتش اما مادربزرگش میره تو حیاط پیش ماهر و بهش میگه که جان افزا دیگه ازت گذشته تو هم بهتره که بری دنبال سرنوشت خودت ماهر میگه نه من نمیتونم و از عشق و علاقه اش به جان افز امیگه که من نمیتونم برم همینجا منتظر میمونم تا بیاد خودش بهم بگه جان افزا بعد از چند دقیقه بیرون میره و بهش میگه که از اونجا بره چون نمیتونن باهمدیگه آینده ای داشته باشن آنها با گریه همدیگرو بغل و خداحافظی میکنن. ماهر بهم ریخته و میره خونه که سیلا بهش میگه منم بازی خوردم منم خبر نداشتم اما او باور نمیکنه که سیلا سعی میکنه واسش توضیح بده ماهر میره پیش مادرش و به خاطر تنها موندنش و رفتن جان افزا حسابی ناراحته و با گریه درد و دل میکنه مادرش سعی میکنه آرومش کنه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک شب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا