خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی معجزه صد ساله + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی معجزه صد ساله را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی معجزه صد ساله ( Yuz Yillik Mucize ) که صد سال معجزه نیز نامیده میشود، به کارگردانی هیلال سارال و نویسندگی نوران اورن شیت، اکین آکچای، لیلا اوسلو اوتر، پلدا الحسینی در ژانری درام و رمانتیک ساخته شده است. بیرکان سوکولو و ابرو شاهین نقش های اول این سریال را برعهده دارن. این سریال روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یه ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود.
قسمت ۲۰ سریال ترکی معجزه صد ساله
هاریکا پیش کمال میره و درباره زخم میپرسه کمال بهش میگه میخوای چی بگی؟ الان میخوای بگی که من اشرفم؟ اینجوری فکر میکنی؟ هاریکا میگه نه فقط واسم سواله که چجوری یه جا جفتتون رد زخم دارین! کمال بهش میگه اینو ثریا بهت گفته آره؟ سپس با عجله به عمارت میره و ثریا را صدا میزنه. او رد زخمشو بهش نشون میده و میگه میخواستین اینو ببینین؟ مشکلتون چیه؟ فکر میکنی من اشرفم؟ ثریا جا خورده و میگه تو خود اشرفی! سپس ازش میخواد تا از هاریکا دور بمونه و نزدیکش نشه دیگه کمال میگه همونجوری که از مادرش جداش کردی مارو از هم جدا نکن! بالاخره تو همه چیزو بهش نگفتی اگه بفهمه قطعا ولت میکنه و هیچ وقت نمیبخشتت! ثریا استرس میگیره و بهش میگه نه هاریکا نباید بفهمه! تو بحث کردن ثریا از فشار استرس حالش بد میشه و از حال میره، کمال میبرتش تو اتاق رو تخت دراز میکشه. همگی پیشش رفتن و زرین میگه فشارش خیلی بالاست! زرین و هاریکا باهمدیگه دوباره درباره کمال بحث میکنن و هاریکا با کلافگی از اونجا میره.
او پیش کمال میره و باهاش بحث و دعوا میکنه که چرا با عمه اش اونجوری برخورد کرده و ازش میخواد از اونجا بره هرچه زودتر، کمال بهش میگه که جایی نمیره و همونجا قراره بمونه سپس سعی میکنه ارومش کنه و میگه عمه ات همه چیزو بهت نگفته هاریکا، خیلی چیزها هست که پنهان کرده و دلیلی نمیبینم من بهت بگم بهتره که خودش بهت بگه هاریکا میپرسه چیو؟ نه عمه هیچوقت همچین کاری نمیکنه چیزی ازم پنهون نمیکنه! سپس از اونجا میره. ثریا وقتی به هوش میاد صبح شده و تو اتاقش تنهاست که به خودش مدام میگه نه اون خودشه! خود اشرفه! دارم دیوونه میشم! سپس پیش مادرش میره و بهش میگه مامان تو اونموقع که بار اول کمال دیدی گفتی اشرفه چرا اینجوری گفتی؟ مزیّن یاد گذشته میوفته، یه روز که با ثریا میخواست بره بیرون به هوای عوض کردن کلاهش برمیگرده به عمارت که حرف های اشرف را با خودش میشنوه که عکسی دستشه وبه پاشا میگفت که ای کاش مثل من ۱۰۰ سالت بود و جوون بودی دلم واست تنگ شده مزیّن شوکه میشه و با گرفتن عکس و دیدنش میگه این محاله! اشرف سعی میکنه بگه این پدرمه و عکس اونه اما مزیّن باور نمیکنه حرفشو و در آخر میگه نگران نباش رازت پیش من میمونه.
مزین که الان با ثریا حرف میرنه باز هم بهش رک و راست نمیگه که اون خود اشرفه سپس ثریا از اونجا میره. میرای پیش ساجده میره و میگه که تولد هاریکا نزدیکه سپس زرین و هاریکا پیش ساجده میان و بهش میگن که باید برای عمه یه روانشناس بگیریم و راضیش کنیم که بره زرین میگه اگه قبول نکرد که بره چی؟! هاریکا میگه من باهاش حرف میزنم همان موقع ثریا میاد و میگه لازم نیست من خودم میرم فقط ساعت و ادرسشو واسم بفرستین اونا تعجب میکنن. ثریا به اونجا میره و درباره کمال و شباهتی با اشرف حرف میزنه و میگه که من فکر میکنم اون خودشه! بعد از کمی حرف زدن دکتر میگه یه آرامبخش میدم بهت ولی تراپیو قطع نکن. کمال تو جاده متوجه میشه تورگوت داره تعقیبش میکنه او بهش زنگ میزنه و میگه که نیاد تورگوت بعد از کمی بحث کردن راهشو تغییر میده و میره او سراغ دوست پسر قبلی آیسل که کلاهبرداری کرد میره تا پول آیسل را پس بگیره. ثریا به خانه میره که میبینه ابلاغیه از بانک اومده و گفته که اگه تا سه روز دیگه قسط وام رانده خونه میره تو مزایده. آیسل حرف های ثریا را با ساجده و هاریکا درباره خونه و وام میشنوه…..