خلاصه داستان قسمت ۲۲ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۲ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.
قسمت ۲۲ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
اندر به اتاق فیضا میره و بعد از کمی کل کل کردن بهش میگه فقط یه دلیل میتونه باشه که این کارارو می کنی اونم اینکه تو منو رقیب خودت میدونی اندر با شنیدن این حرف میخنده و میگه شوخی جالبی بود ولی اگه میخوای اینجوری بهش نگاه کنی میتونه از طرف تو باشه اونم یه آرزوی محال و از اتاقش میخواد بیرون بره که بر میگرده و میگه الکی به خاطر بچه خیال بافی نکن چون شدنی نیست و از اتاق بیرون میره فیضا با حرص با خودش میگه حالا می بینیم. کومرو در حال آماده شدن است که چاتای بهش زنگ می زنه و میگه آمادهای؟ و ازش میخواد تا به دنبالش بره که کومرو میگه تو برو من خودم میام بابام خونست. کومرو به پدرش میگه من دارم میرم دوعان میپرسه کجا؟ کومرو میگه میرم رستوران عمر قرار با هم شام بخوریم دوعان بهش میگه خوب منم باهات میام کومرو میگه خیلی خوب میشه اما اون کمی از دست دوست دخترش ناراحته شاید بدقلقی کنه حالت گرفته بشه.
دوعان بهش میگه شوخی کردم خوش بگذره زود برگرد. اندر به ییلدیز میگه چه خبرها یه چیزی بگو غیبت کنیم ییلدیز میگه خبرت از دیروز مثل توپ صدا کرده بازم خبر میخوای؟ و ازش درباره تعمیرات خانهاش میپرسه اندر میگه نمیرم از نزدیک ببینم جانر واسم عکس میفرسته خیلی خوب داره پیش میره ییلدیز ازش میخواد عکسارو ببینه. اندر جا میخوره و میگه باشه بهت نشون میدم اما خودت ببینی یه چیزی دیگهست می خوام بیای اونجا خودت ببینی نظرتو بگی. کومرو به عمر زنگ میزنه میگه اگه آشنایی اونجا دیدی بهشون بگو که کومرو چند دقیقه پیش اونجا بوده عمر دلیلشو میپرسه که کومرو میگه بابام ازم پرسید مجبور شدم بگم دارم میام به رستوران تو تا غذا بخوریم حواست باشه. جانر و امیر قیافه آویزان شده عمر را می بیند و ازش می پرسند که چی شده؟ عمر میگه هیچی با کومرو حرف میزدم آنها بهش میگن که با کومرو خبریه؟ میگه نه بین من و کومرو هیچی نیست دوسش دارم اما به عنوان یک دوست در ضمن این وسط چاتای هست نمیتونه چیزی باشه.
او وقتی به رستوران میره تمام افرادی که تو رستوران هستن بهش زل میزنن و وقتی پیش چاتای میرسه از جاش بلند میشه و خیلی گرم با او رفتار میکنه همه از دیدن آنها شوکه میشن. کومرو بهش میگه اولین باره که اومدیم یک جای عمومی آهان ببخشید دومین جا اولیش روی سن بود که ییلدیز ترتیبشو داده بود چاتای بهش میگه حرف ییلدیزو نزن اون مال گذشتهست. کومرو بهش میگه حرفتو بزن باید زود برم چاتای که نقشه کشیده برای تلافی از دوعان از کومرو یک فرصت دیگه می خواد و بهش میگه بیا همین الان همه چیزو فراموش کنیم و یک بار دیگه با هم شروع کنیم. کومرو که حسابی از ته دل خوشحاله ولی بروز نمیده و قبول نمیکنه چاتای اصرار میکنه. کومرو در آخر میگه تو هنوز متاهلی هر وقت طلاق گرفتی اون موقع حرف میزنیم تازه یه بچه هم که داری. او بهش میگه اطلس بچه من نیست آزمایش دادیم تا خیالمون راحت بشه واسه طلاق هم فردا دادگاه داریم و بعدش یه مرد آزاد میشم انقدر دنبالت میافتم تا بله را بگیرم. کومرو خندهاش میگیره.
فردی به اسم بتول به رستوران میره و با دیدن چاتای و کومرو به اندر پیام میده و میگه چاتای شوهر ییلدیز با کومرو تو رستوران باهم دیگه در حال غذا خوردن هستند اندر که با ییلدیز و مادرش در حال فیلم دیدن هستند با دیدن این پیام تعجب میکنه که از چشمان ییلدیز دور نمی ماند و ازش میپرسه که چه اتفاقی افتاده؟ اندر خبر را بهش میگه که ییلدیز حسابی شوکه میشه و از شدت حرص و عصبانیت تنش شروع به خارش می کند. کومرو وقتی میخواد بره چاتای بهش میگه منم میام با همدیگه بریم خونه سپس تو رستوران دستش را می گیرد و کومرو از این حرکت چاتای جلوی همه خوشش میاد و با هم دیگه از رستوران خارج میشن. سادایی چندتا خبرنگار را خودش خبر کرده و آنها با دیدن چاتای و کومرو دست تو دست هم به سمتشان میرن و ازشون درباره رابطهشان سوال می کنند و عکس می گیرن. آن ها هیچ کدامشان حرفی نمی زنند و بدون هیچ حرفی سوار ماشین میشن. فردای آن روز چاتای وقتی خبرشان را در فضای مجازی میبینه خوشحال میشه و با خودش میگه این هنوز اولشه دوعان خان.
دوعان با عصبانیت کومرو را از خواب بیدار میکنه و خبر را بهش نشون میده و میگه این چیه؟ او بهش میگه دیشب زنگ زد و خواست با هم حرف بزنیم منم رفتم حرف زدیم دوعان با عصبانیت بهش میگه چاتای داره بازیت میده و به خاطر انتقام گرفتن از من به تو نزدیک شده وگرنه اون ییلدیز را دوست داره. او با شنیدن این حرف عصبانی میشه و میگه چاتای منو دوست داره نه اونو. بعد از کمی دعوا کردن دوعان بهش میگه حق نداری دیگه حتی ببینیش. او بهش میگه اگه ببینم چی میشه؟ دوعان بهش میگه از ارث محرومت می کنم و با عصبانیت میره. چاتای به کومرو زنگ میزنه و متوجه میشه که با پدرش دعواش شده و داره از خونه میزنه بیرون که بره هتل او بهش میگه بیا خونه من. از طرفی دوعان به خانه ییلدیز میره و بهش ماجرا رو میگه و بهش میگه اگه طلاق بگیری به چیزی که آنها میخوان کمک کردی پس طلاق نگیر. کومرو به خانه چاتای میره و بهش میگه اومدم اینجا فقط حرف بزنم وگرنه میرم هتل. چاتای بهش میگه فکر کردی من شوخی می کنم ؟
و حلقه ای بهش نشون میده و ازش خواستگاری میکنه کومرو خوشحال میشه و او را بغل می کند که همان موقع ییلدیز از راه میرسه و میگه نظرم عوض شده نمیخوام طلاق بگیرم اومدم خونه بمونم. کومرو حرص میخوره و با عصبانیت از اونجا میره چاتای و ییلدیز باهم دعوا میکنن و چاتای ازش می پرسه که دلیل این کارش چیه؟ ییلدیز بهش میگه هیچی فقط منصرف شدم سپس چمدان هایشان را مادر ییلدیز میاره و به خانه بر می گردند. چاتای که از نقش هاش دور شده با عصبانیت پیش کومرو میره تا با او حرف بزنه و بهش میگه که خیالت راحت من طلاق میگیرم هر جور که شده. چاتای با وکیلش درباره این موضوع حرف میزنه و بهش میگه من میتونم از خونه بیام بیرون و یه جای دیگه زندگی کنم؟ وکیلش میگه هر کاری که انجام بدین ازین خونه بیاین بیرون و یا زن دیگه ای تو زندگیتون باشه طلاقتون سخت تر میشه. چاتای حسابی عصبانی که وقتی فیضا به اتاقش میاد با کلافگی ازش میخواد تا تنهاش بذاره و بعد از تست DNA حرف بزنن…