خلاصه داستان قسمت ۳۰۵ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۳۰۵ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
قسمت ۳۰۵ سریال ترکی خواهران و برادران
پسرها تو رختکن در حال تعویض لباسه که اوگولجان میاد و میگه میخوام لباسی که شوال خانم گفته بود بخریمو بپوشم عمر میگه من که عمرا بپوشم صرب تایید میکنه و میگه بپوش اوگولجان چون کسی حاضر نیست همچین چیزیو بپوشه بپوش بخندیم بهت عمر بهش یادآوری میکنه که شوال هم داره از اون لباس صرب عصبی میشه که ماهر جلوشو میگیره و از اونا دفاع میکنه صرب میگه خوبه پس تورو هم کشیدن سمت خودشون تولگا به خاطر رفتارهاش سرزنشش میکنه که صرب از اونجا میره.آکیف و شوال تو کافه بیمارستان نشستن و آکیف بهش میگه که سوزان حرف سادو را باور کرده شوال خوشحال میشه و نفسی راحت میکشه. تو مدرسه الیف برای خودش و اوگولجان چای گرفته که اوگولجان از دور لیدیارو میبینه و ازش میخواد بیاد پیشش و به الیف میگه بره الیف حرص میخوره و برای جلب توجه پیش ماهر میره و ازش میخواد باهم بخندن بلند اما اوگولجان اصلا نمیفهمه و از اونجا میره الیف حرص میخوره و ماهر میگه نفهمیدم چیشد؟! آسیه میگه میخواست حسادت اوگولجانو تحریک کنه. تو کلاس استاد میگه به گروه های چند نفره تقسیم بشن و سوالات ریاضیو تمرین کنن باهم که هفته دیگه امتحان دارن لیدیا میخواد با عمر همگروه بشه که سوسن باهاش بحث میکنه یاسینین بهش میگه کلاس خصوصی بگیر باهاش درسش خوبه.
سوزان با نباهت به کافه رفتن و اونجا سوزان میگه سادو میخواسته کلاهبرداری کنه یامان اونارو میبینه و پیشسون میره که نباهت معرفیشون میکنه بهم. بعد از رفتن یامان نباهت با شیطنت بهش میگه مرد خوبیه دایی تولگاست تازه از خارج اومده سوزان میگه نمیخواد رابطه جدیدیو شروع کنه. سوسن به عمر میگه کار داره و نمیتونن باهم جشن بگیرن باشه واسه فردا و میره. بعد از رفتنش لیدیا ازش کلاس خصوصی میخواد که عمر قبول میکنه و شمارشو میگیره برای هماهنگی. یاسمین هم از تولگا و ماهر میخواد باهاشون تمرین کنه که اونا قبول میکنن. آسیه به خونه خاله مریم رفته و سعی میکنه بهش غذا بده اما او میگه تا پسرم نیاد چیزی نمیخورم ماهر به آسیه زنگ میزنه و میگه کتابمو جا گذاشتی سپس آدرس میگیره بره بهش بده. تو خونه اورهان فاطما حاضر شده و با ناراحتی خداحافظی میکنه و سوار تاکسی میشه اما پول بیشتری بهش میده که به ترمینال نرن به جاش تو شهر دور بزنن.
یاسمین به صرب میگه داره میره با ماهر و تولگا درس بخونه صرب میگه از کدومشون خوشت اومده؟ او اعتراف میکنه ماهر و ازش میخواد به شوال چیزی نگه. آکیف و یامان با خبرنگار قرار گذاشتن تا درباره کلوبی که میخوان افتتاح کنن صحبت کنن آکیف مدام شوخی میکنه که یامان کلافه میشه از طرفی به سوالات تخصصی یامان خودش جواب میده که آکیف بهم میریزه. اورهان وقتی به خونه برمیگرده فاطمارو میبینه و جا میخوره که او میگه ترافیک بود به اتوبوس نرسیدم اما اورهان باور نمیکنه و با حرص به اتاق میره. ماهر پیش آسیه رفته تا کتابشو بده که خاله مریم با دیدنش فکر میکنه پسرشه و به داخل میبرتش سپس با اشتیاق غذا میخوره که آسیه از ماهر میخواد بمونه تا غذا بخوره چون چیزی از صبح نخورده….