خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…
خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی تازه عروس
زنهای قلندر پیشش میرن و سربسته یه چیزهایی میگن که قلندر میگه من نمیفهمم چی میگین درست حرف بزنین! آنها میگن بالاخره آقا پدرتونو ببینین به چه روزی افتاده خوب ما که از آینده خبر نداریم چیزی میخوایم که بعد از ۱۰۰سال ما یه تیکه خاک داشته باشیم که پامونو بزاریم روش عایشه میگه شما نتونستین عقد رسمی را بینمون تقسیم کنین ولی مال را که میتونین! قلندر میگه فهمیدم چی میگین حالا بگین ببینم چی میخواین؟ هرسه تای اونا لیستشونو در میارن و شروع میکنن به گفتن چیزهایی که میخوان قلندر بهشون میگه حداقل میزاشتین واسه خودمم بمونه! آسیه میگه ما الان فقط ۱/۳ اموالتو خواستی! قلندر میگه خوب فقط ۱/۳ این اموال مال منه دیگه، اونا میپرسن چطور؟ قلندر میگه چون سه نفریم خواهرم و داداشم مسلمم هست معتبر میگه آخه کی دیده زن ارث بگیره؟ قلندر میگه پس چرا شما ارث میخواین به همون دلیل سپس آسیه میگه خوب مسلم دیگه چرا اون که دیوونه ست! قلندر میگه بعد از من تو اونو جمع و جور میکنی؟ بهش رسیدگی میکنی؟ آسیه جواب میده نه که قلندر میگه به همین دلیل پس از کل اموال ۱/۳ مال منه که اونم بین ۶ نفر تقسیم میشه اونم بعد مرگم ۱/۶ میرسه بهتون. بعد از رفتن قلندر ترکمن بهشون میگه حالا که جوابتونو گرفتین باید بگم که خیلی دوست دارم ببینم باغ چکور به کی میرسه!؟ آنها میپرسن چطور واسه چی؟ ترکمن میگه چون این باغ نسل به نسل بین خان ها گشته و به هرکی برسه اون خان میشه! آنها تو فکر میرن. بلا به آشپزخانه میره و به نارگل شیرعسل میده و میگه بخور واست خوبه سپس ازش میپرسه دوست داری کجاهارو ببینی؟ نازگل دلیلشو میپرسه و میگه مشکوکی که بلا جواب میده نه حوصله ام سر رفته خواستم اینجوری سرم گرم بشه. نازگل میگه استانبول! بلا دلیلشو میپرسه که نازگل میگه آخه همه این فیلم هایی که نشون میدن تو استانبوله دوست دارم برم از نزدیک ببینم.
سپس شروع میکنه به گفتن مکان های استانبول که دوست داره ببینه بلا هم همه را حفظ میکنه. بلا به شرکت و دفتر کار هازار و خان میره. اونجا خان میپرسه چیشد زن داداش فهمیدی کجا دوست داره بره؟ بلا میگه بله و اسم مکان هارو میگه خان میگه اینا چیه دیگه؟ بلا میگه نازگل دوست داره بره استانبول داداش هاراز به خان میگه خوشبحالت چقدر کم خرج زنت با یه کارت شهروندی حل میشه سپس بلا میگه خوب واسه این کارم یه شام حق ندارم؟ خان میخواد اونجا سفارش بده که بلا میگه نه شب بریم بیرون نازگلم بگیم بیاد خان قبول میکنه و همان موقع زنگ میزنه به نازگل و بهش میگه شب بریم بیرون؟ نازگل از خوشحالی نمیتونه رو پاهاش وایسه و سریع میره تا حاضر بشه. خان با الماس قرار میزاره و میگه که دیگه هرچی بوده تموم شده و نمیخوادش و میره. کامیل جلیقه ضد گلوله خریده و میگه میخوام با این امنیتمو تضمین کنم. آفت به اتاق نازگل میره و میگه خیر باشه چیشده؟ نازگل ماجرای بیرون رفتنشونو میگه که آفت میگه حداقل یه تعارف میکردین! همان موقع بلا بهش زنگ میزنه و ازش میخواد تا اونم بیاد آفت میگه نه شما همتون زوجین من نمیام اما بلا اصرار میکنه که بیاد چون خوش میگذره نازگل میگه من لباس شیک ندارم چیکار کنم؟ بلا میگه حاضرشین بریم خرید بعدشم آرایشگاه آنها حسابی ذوق دارن. اول باهمدیگه میرن فروشگاه که بلا از آفت و نازگل به خاطر لباس هایی که انتخاب میکنن کلافه میشه و مدام همه را رد میکنه. آنها بعد از خرید لباس به آرایشگاه میرن و ابتدا موهاشونو میشورن و بیگودی میپیچن، سپس اصلاح میکنن و بعد ناخن های دست و پاشون را مانیکور میکنن بلا ازشون میخواد تا باکلاس رفتار کنن سپس به خودش میگه که بالاخره موفق میشم میدونم.
خان و هازار به رستوران رفتن و جلوی درب ورودی منتظر آنها هستن خان میگه پس اینا کجان؟ چرا نیومدن؟ نباید میزاشتیم خودشون بیان باید میرفتیم میاوردیمشون! همان موقع بلا و نازگل و آفت با ظاهری شیک و مرتب از تاکسی پیاده میشن که خان و هازار با دیدن اونا حسابی جا خوردن و نمیتونن چشم بردارن. قلندر در حال شام خوردن با میستیک و کامیل هست که زن هایش به اونجا میان. میستیک بهشون میگه چرا مثل سه راهی همیشه باهمیم شما؟ قلندر میخنده و میگه چی میخوای بگین؟ کامیل و میستیک از اونجا میرن که زن هایش ازش میپرسن باغ چکور به کی میرسه؟ قلندر میگه این از کجا درومد دیگه؟ آنها میگن که فهمیدیم به هرکی برسه خان میشه! عایشه میگه باید به گوکان من برسه چون برای اولین بار با قلندر اونجا آشنا شد! آسیه میگه من بخواد برسه باید به هازار من برسه چون اونجا ما خاطره داریم! معتبر میگه نه بچه من بزرگتر به اون میرئه! قلندر کلافه میشه. سرشو میگیره سپس بهشون میگه که از اونجا سریعا برن. قلندر سریعا مسلم میره و بهش میگه بابا که دردسر درست نکرد؟ مسلم میخنده و میگه نه بابا خودش دردسر که الانم خوابه! قلندر بهش میگه که بره باغ چکور را بگرده مسلم قبول میکنه و میخواد بره که قلندر با عصبانیت میگه کجا؟ ببین بابامو دست کی سپردم یه دیوونه را دست یه دیوونه دیگه! منظورم صبح بود نه الان! خان و هازار با زن ها بعد از خوردن شام میرن دیسکو و شروع میکنن به رقصیدن آفت خودشو مدام سرزنش میکنه که چرا ماجرای بلارو به دیلان گفته. خان به نازگل میگه که قراره برن استانبول ماه عسل نازگل حسابی خوشحال میشه و بالا پایین میپره. فردای آن روز مسلم با دستگاه طلایاب و حسن کور به زمین میرن که حسن اونجا یه قسمتو حس میکنه چیزی زیر خاکه سپس میگه خیلی هم بزرگه سپس با لرزیدن رو زمین می افتد…..