خلاصه داستان قسمت ۳۴ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۴ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.
قسمت ۳۴ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
دوعان از ییلدیز میپرسه که برای سفر فردا آماده شده یا نه او تایید میکنه و بهش میگه تازه خیلی هم ذوق دارم. دوعان درباره تنهاییش باهاش صحبت می کنه تا بفهمه برای آیندهاش چه فکری تو سرش داره اما به خاطر اتفاق هایی که برایش افتاده و کارهای چاتای بهش میگه من دیگه به این چیزا فکر نمیکنم دیگه واقعا انقدر چیزهای مختلف دیدم که دوست ندارم بهش فکر کنم. دوعان بهش میگه ییلدیز تو هم زیبایی هم جوون بالاخره در آینده باید یه فکری برای زندگیت بکنی، بعدا که هالیت جان بزرگ شد و رفت دانشگاه و مستقل شد تو اون موقع می خوای چیکار کنی؟ ییلدیز میگه دیگه این که کاری نداره منم خوب باهاش میرم دیگه دوعان میگه اما فکر نکنم هالیت جان خوشش بیاد که باهاش بری و سعی میکنه نظرش را درباره ازدواج تغییر بده. چاتای به رستوران عمر میره تا باهاش صحبت کنه و به عمر میگه چون برام ارزش داشتی اومدم اینجا باهات صحبت کنم. عمر ازش میپرسه که چه جوری روت شد بیایی اینجا؟ چاتای میگه میدونم کار اشتباهی کردیم اما من بهت گوشزد کرده بودم عمر میگه همش تقصیر توئه ما داشتیم باهم ازدواج میکردیم اگه سروکله تو پیدات نمیشد این اتفاقا نمی افتاد!
عمر بهش میگه هیچ چیزی با این حرفهایی که زدی تغییر نمیکنه و ازش می خواد تا بره. فردای آن شب ییلدیز مادرش و آیسل را دعوا میکنه به خاطر نقشه ای که دیشب براش کشیده بودند تا با دوعان تنها بشه اما مادرش هنوز که هنوزه زیر بار نمیره و میگه من همچین قصدی نداشتم و انکار میکنه و دلیل های بی معنی میاره و بهش میگه من میرم یه سفر یه روزه و زود برمیگردم مراقب بچم باشین و هیچ نقش دیگه ای نکشین چون اون موقع دیگه آبروداری نمیکنم به همه میگم سپس به طرف شرکت میره. اندر تو مسیر رفتن به شرکت به برادرش جانر میگه فیضا دوست زخم خورده چاتای هستش طبق نقشه های که کشیدن به نور پرستار اطلس احتیاج داریم باهاش حرف بزن و در ازای پول دادن ازش بخواه تا فیضا را شاکی کنه از دست چاتای تا قبل از رفتنش باچاتای ملاقات کنه تا باهاش حرف بزنه از این طریق چاتای باهاش درد و دل میکنه و وقتی درباره نقشه هاش برای ازدواج با کومرو بهش میگه نور صدای آنها را ضبط میکنه و ما این فایل صوتی را به کومرو میدیم اینجوری عروسیشون به هم میخوره.
جانر قبول میکنه و سریعاً به نور زنگ میزنه و بهش میگه در ازای کاری که می خوام ازت پول خیلی زیادی میگیری نور هم قبول میکنه. ییلدیز با هلیکوپتر به هتلی که دوعان گفته بود میره. آنجا با مهمان ها صحبت می کنه و بهشون خوش آمد میگه بعد از کمی صحبت کردن با آنها تصمیم میگیره تا هتل را بگرده، سپس به قسمت سونا و جکوزی میره. وقتی وارد اتاق سونای خشک میشه از آنجایی که اون قسمت تعمیرات داره از قسمت قفل مرکزی درهای آنجا را قفل می کنند. ییلدیز وقتی میبینه در قفل شده حسابی میترسه و همان موقع متوجه میشه که شارژ گوشیش تموم شده و خاموش شده اشتباهی دمای اتاق را زیاد میکنه و حالش بد میشه. چتین کارت دعوت عروسی کومرو و چاتای را به دوعان میده او ندیده بهش میگه تا به سطل آشغال بیندازدش. از طرفی چاتای حسابی خوشحاله چون میدونه که دوعان را حسابی حرص داده و عصبی شده غافل از اینکه نمیدونه دوعان چه نقشه هایی برایش کشیده.
اندر با دریافت کردن کارت عروسی به اتاق دوعان میره و بعد از کمی حرف زدن درباره عروسی بهش پیشنهاد میده تا شب دوتایی برای خوردن شام به رستوران برن سپس اندر میگه از آنجایی که مجبور شدیم به دروغ بگیم که با هم رابطه داریم هر از گاهی در مکان های عمومی دیده بشیم بهتره. دوعان قبول می کنه و میگه بعد از جلسه مهمی که دارم بریم. تمام مهمان های دوعان از گردش به هتل برمیگردد و سراغ ییلدیز خانم را می گیرند و متوجه میشن که هیچ کسی ازش خبر نداره. آنها به اتاقش مراجعه میکنند که میبینند آنجا هم نیست همگی نگران میشن و به دنبال ییلدیز میگردند از طرفی این خبر را به دوعان میدن او استرس میگیره و به سرعت به اونجا میره. در این حین به اندر خبر میدن که به سرعت دوعان از شرکت بیرون رفت او تعجب میکنه و بهش زنگ میزنه تا بفهمه که چه اتفاقی افتاده دوعان خبر گم شدن ییلدیز را بهش میده و بهش میگه خبر میدم وقتی برگشتم تا برای خوردن شام بیرون بریم. اندر قبول می کنه اما از دست ییلدیز حسابی کفری میشه.
دوعان با گشتن قسمت سونا او را بی حال پیدا میکنه و سریعاً دکتر را خبر می کند بعد از مدتی اندر به دوعان زنگمیزنه تا اوضاع را بپرسه دوعان بهش میگه پیدا شد اما امشب نمیتونیم بریم شام بیرون شرایط جوی هوا خوب نیست و اجازه پرواز ندادن به خاطر همین فردا صبح بر می گردیم و قرار شاممون باشه برای فردا شب اندر ناچاراً قبول میکنه اما به خاطر اینکه ییلدیز نقشش را خراب کرده حسابی عصبانی میشه و بهش زنگ میزنه تا حالشو بپرسه. ییلدیز ماجرا را برایش تعریف می کنه و می گه الان خوبم اندر برای اینکه آن دو نفر را از هم دور کنه تمام تلاشش را می کنه و ازش میخواد تا به استانبول برگرده اما ییلدیز بهش میگه فعلا نمیتونم حالم خوش نیست بهتر بشم برمیگردم. کومرو و چاتای بعد از جشن مجردیشون به خانه بر می گردد. کومرو از ازگی درباره وضعیت خانهشان می پرسه او بهش میگه که متوجه شدم ییلدیز و دوعان خان به سفر کاری رفتن او اول عصبی میشه چون فکر میکنه که دوتایی باهم بودن اما وقتی ازگی خبر میده که چند نفر دیگه از همکاراشون هم بودند خیالش راحت میشه.
فردای آن روز وقتی ییلدیز به خانه بر می گرده مادرش ازش میپرسه که چه اتفاقی افتاد و ازش می خواد تا همه چیز را برایش تعریف کنه. ییلدیز ماجرا را برایش تعریف میکنه و ازش میخواد تا بیشتر از این خیالبافی نکنه. نور تمام تلاشش را میکنه تا فیضا را آنتریک کنه و بهش میگه بهت قول میدم وقتی بری آلمان بعد از یه هفته دیگه حتی بهت زنگ هم نمیزنه فیضا بهش میگه چاتای اینجوری نیست گفت از پسرش حمایت میکنه. نور میگه اون با این کار داره شما را از اینجا فقط دور میکنه و تو داری به چیزی که می خواد اونو میرسونی فیضا شاکی میشه و به چاتای میگه تا پیشش بره تا باهاش صحبت کنه…