خلاصه داستان قسمت ۳۶۲ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۶۲ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه ترکیه ای باء نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال مورات سراچ اغلو می باشد. نخستین قسمت از این مجموعه در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸ از شبکه آ تی وی پخش شد.
قسمت ۳۶۲ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
همه کارگران کارخانه تکین از تیر خوردن او توسط دمیر شوکه می شوند. دمیر سوار ماشین شده و می رود. داخل بازار همه در مورد تیر خوردن تکین توسط دمیر حرف می زنند و متعجب هستند. زلیخا در بازار حرفهای مردم را می شنود و شوکه می شود. او سریع به شرکت دمیر می رود اما منشی میگوید که دمیر امروز نیامده است. او سپس سریع به بیمارستان می رود و از امید و آیکوت، سراغ تکین را میگیرد. آنها میگویند که تکین را به آنجا نیاورده اند. زلیخا تعریف میکند که شنیده است دمیر تکین را با تیر زده است. آیکوت میگوید که کمی پیش، چتین با عجله به آنجا آمده و بختیار را همراه خودش برده بود. آنها می فهمند که تکین را در جای دیگری مداوا میکنند.
امید زلیخا را به اتاق خودش می برد و سعی دارد او را آرام کند.
غفور که اخبار را داخل شهر می شنود، خودش را به خانه دمیر می رساند. او به زور از دست نگهبانان فرار میکند و با داد و فریاد زلیخا را صدا می زند تا ماجرا را به او بگوید. زلیخا خانه نیست و او برای همه کارگران تعریف میکند که دمیر تکین را با اسلحه زده است. همه شوکه و دلواپس می شوند.
امید به خانه می رود و با عصبانیت برای فکرت تعریف میکند که به خاطر کارهای او، دمیر تکین را تیر زده است . فکرت با شنیدن این خبر به شدت عصبانی شده و از شدت خشم،به دیوار مشت میکوبد و فریاد می زند.
زلیخا به خانه می رود و موضوع را به سودا میگوید. آنها هر دو ناراحت و نگران هستند. کمی بعد دمیر با خانه تماس میگیرد. زلیخا با نگرانی و گریه از او میپرسد که چرا چنین کاری کرده است. دمیر میگوید که او کاری نکرده و حال او و تکین خوب است. زلیخا شوکه شده و حرف او را باور نمیکند. تکین گوشی را گرفته و به زلیخا توضیح میدهد که او و دمیر یکی بازی راه انداخته اند تا بتوانند فکرت را پیدا کنند و او را از مخفیگاهش بیرون بکشند. زلیخا با گریه تماس را قطع میکند. او هنوز به خاطر خبری که شنیده در شوک است.
بختیار نیز در خانه تکین است. تکین از او میخواهد که فعلا آنجا بماند، زیرا اگر فکرت او را ببیند، ممکن است حقیقت را از زبان او بیرون بکشد.
در خانه فکرت میخواهد بیرون برود، اما امید مانع او می شود. او نگران این است که فکرت بلایی سر دمیر بیاورد. کمی بعد زلیخا با امید تماس میگیرد و به او خبر میدهد که در واقع اتفاقی نیفتاده و دمیر و تکین برای پیدا کردن فکرت چنین کاری کرده اند. خیال امید راحت می شود، اما او چیزی به فکرت نمیگوید. فکرت که نگران تکین است، از خانه بیرون می رود.
فکرت به خانه تکین می رود و با دیدن او که سالم است، جا میخورد. دمیر مقابل فکرت آمده و میگوید که میخواهد با هم حرف بزنند. فکرت از اینکه به او کلک زده اند دلخور شده و دعوا میکند.تکین میگوید که او آنها را مجبور کرده است و خودش به خاطر گول زدن او و نرفتن به آلمان مقصر است. فکرت به دمیر میگوید که تنها زمانی حاضر به حرف زدن با او است که دمیر قبول کند که پدرش آدم کثیفی و بی شرفی بوده است. دمیر عصبی شده و تکین نیز از فکرت میخواهد که مراقب حرف زدنش باشد. دمیر میگوید که نمیشود با فکرت صحبت کرد. سپس او را تهدید میکند که اگر آسیبی به خانواده اش برساند او را نابود میکند. او از آنجا می رود. فکرت نیز بعد از کمی بحث با تکین از خانه بیرون می رود. مژگان که خبر تیر خوردن تکین را شنیده است، سریع خودش را به خانه رسانده و در حیاط با دیدن فکرت شوکه می شود. او تصور میکند که فکرت به خاطر تیر خوردن تکین سریع به ترکیه برگشته است. فکرت با بی محلی به مژگان، جوابهای او را میدهد و سوار ماشین می شود و می رود.
بیشتر بخوانید: