خلاصه داستان قسمت ۳۶۵ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۳۶۵ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
قسمت ۳۶۵ سریال ترکی خواهران و برادران
عمر میبینه که نوچه خلیل، حمید داره با خلیل حرف میزنه و باهاش قرار گذاشته که عمر تعقیبش میکنه و تو راه به ایاس زنگ میزنه تا بیاد. آنها به دنبالشون راه میوفتن. اورهان رفته به سوپرمارکت واسه خرید که اونجا یه زن از دور میبینتش و میره جلو که او هان با دیدنش جا میخوره و میگه آیتَن؟ سپس باهم میرن تو پارک میشینن و حرف میزنن. آیتن باهاش حرف میزنه و از زندگیش میگه که وقتی ازدواج کرده حامله بوده و باهم قرار گذاشته بودن که در ازای گرفتن شناسنامه برای بچه تو شکمش برای بچه های اونم مادری کنم اما جانسو فهمید که او پدر واقعیش نیست و اصرار داشت بیوفته دنبالت واسه همین اومدیم اینجا اورهان میگه حالا پیداش کردی؟ او میگه آره تویی اورهان شوکه میشه. ایاس و عمر به خانهای رفتن که حمید رفت تو حیادش و ایاس باهاش درگیر میشه که او فرار میکنه عمر از فرصت استفاده میکنه و میره داخل سپس درو به روی ایاس میبنده و میگه اینو خودم باید حل کنم ایاس ازش میخواد درو باز کنه و تنهایی نره خطرناکه اما عمر اعتنایی نمیکنه و میره. وقتی عمر به به اتاق خلیل میره حسابی کتکش میزنه و میخواد بکشتش که توهم آسیه را میزنه که بهش میگه نکن به این فکر کن که چی میشه بعدش و امل چه اتفاقی واسش میوفته به خودت مسلط باش ببین صدای آژیر ماشین پلیسم میاد بزار خودشون بهش رسیدگی کنن عمر ولش میکنه و خودشو سرزنش میکنه که چرا مراقبش نبوده و باعث شده از دستش بده و گریه میکنه.
پلیس ها خلیل را دستگیر میکنن و میبرن. بچه ها تو خونه عمر جمع شدن تا کارهای اولیه تولد امل را انجام بدن عمر میاد و بهش عروسکی هدیه میده و تولدشو تبریک میگه که امل میگه از طرف تو و آبجیه؟ عمر با بغض تایید میکنه و بغلش میکنه. ایاس وقتیکه به خانه میره بهشون میگه که ماجرا از چه قرار بود و کجا رفته بوده شوال سرزنشش میکنه و میگه نمیخوام بلایی سرت بیاد کاری نکن برگردونمت به آنکارا از این کارها فاصله بگیر! سپس یاسمین را سرزنش میکنه که چرا رفته بوده به خانه عمر؟ او میگه که برای تولد امل رفته بوده تا یکم روحیه اش عوض بشه. شب اورهان وقتیکه به خانه میره میبینه همه نشستن و منتظرش و جانسو اونجاست و بهش میگه سلام بابا. آنها شوکه میشن و میگن چی؟ حتما اشتباهی شده اما جانسو میگه که نه اورهان پدرمه و ماجرارو میگه آنها عصبی شده و آیبیکه با جانسو دعواش میشه که جداشون میکنن سپس پیش عمر میرن و به او هم میگن عمر جا خورده و میگه مطمئنین؟ آیبیکه میگه خودش اومد گفت ولی من مطئنم که کاسه ای زیر نیم کاسه ست! باید بفهمیم ماجرا چیه….