خلاصه داستان قسمت ۳۶۶ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۳۶۶ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
قسمت ۳۶۶ سریال ترکی خواهران و برادران
تو کلوب شب نباهت به آکیف میگه هتلی پیدا نکردم تو ساپانجا آکیف هم از فرصت استفاده میکنه و میگه خوب نریم یه دفعه دیگه میریم ثریا خوشحال میشه و میره انبار از طرفی به آکیف پیام میده که بره پیشش. اونجا بغلش میکنه و میگه خیلی خوشحال شدم که کنسل شد سپس آکیف بهش گردنبندی هدیه میده و میخواد ببنده دور گردنش که همان موقع گوکان به داخل میاد و میبینتشون سپس سریعا میره. بعد از رفتن ثریا آکیف میره پیشش که گوکان بهش میگه بالاخره هممون از این شیطونی داشتیم ماها پشت هم نباشیم پس کی باشه و بهش میگه به کسی نمیگه و میره. اورهان از طرز رفتار جانسو با خودش عصبی و ناراحت میشه و فاطما میگه الان پاشو برو پیش مادرت صبح بیا ببینیم چیکار کنیم جانسو میگه باشه ولی ما جایی نداریم که بمونیم الان تو پارکه فاطما بهش میگه برو سریع بیارش اینجا تنهایی تو پارک مونده اورهان با کلافگی میره. او میره دنبالش که اون زن با دیدنش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ نکنه جانسو گفته آره؟ اورهان ازش میخواد باهاش بیاد خونه اش که تو پارک نمونه. آنها وقتی به خونه برمیگردن بچه ها از پنجره خانه عمر اونارو میبینن و عصبی میشن و میرن بیرون و با آنها دعوا و بحث میکنن.
مادر جانسو خودشو میخواد خوب نشنون بده و میگه اینجوری خیلی بد شد ای کاش نمیومدیم! اما اورهان میگه نه بابا نمیتونستم بزارم تو پارک بمونین. شب آکیف با ثریا اس ام اس بازی میکنن که سوسن میبینه حال مامانشو و میگه چخبره؟ عاشق شدی؟ فقط بگو که استانبوله قرار نیست جایی بری! او میگه نه همچین خبری نیست اما وقتی اصرار اونو میبینه ناچارا میگه آره هست ولی بهت نمیتونم بگه کیه نپرس اونم میگه باشه. فردای آن روز تو کلوب الیف رفته پیش آیلا و باهاش حرف میزنه که گوکان میره پیششون ولی الیف بهش محل نمیده و به آیلا میگه میخوام بیام پیش تو آیلا میگه بزار یه جا پیدا کردم میگم بیای و بعد از بغل کردن همدیگه از اونجا میره. صبح اوگولجان و آیبیکه میرن خونه که میبینن جانسو لباس آیبیکه رو پوشیده و آنها باهم دعوا میکنن و تو اون دعوا آیبیکه موهای جانسو را میکنه چند تار برای آزمایش دی ان ای. سپس با اوگولجان و آکیف میرن به آزمایشگاه میدن که آکیف میگه واسه آشناییت من ۵روز دیگه آماده ست آنها تشکر میکنن….