خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی معجزه صد ساله + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی معجزه صد ساله را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی معجزه صد ساله ( Yuz Yillik Mucize ) که صد سال معجزه نیز نامیده میشود، به کارگردانی هیلال سارال و نویسندگی نوران اورن شیت، اکین آکچای، لیلا اوسلو اوتر، پلدا الحسینی در ژانری درام و رمانتیک ساخته شده است. بیرکان سوکولو و ابرو شاهین نقش های اول این سریال را برعهده دارن. این سریال روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یه ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود.
قسمت ۴ سریال ترکی معجزه صد ساله
ثریا با دیدن کمال شوکه شده و یاد تمام خاطراتش با اشرف میوفته سپس به دنبالش می افتد. کمال به در خروج فرودگاه میره و ثریا به طرفش میره بدون اینکه به بقیه توجهی کنه. کمال سوار ماشین دوستش تورگوت میشه و باهمدیگه از اونجا میرن. ثریا رفتنشو نگاه میکنه و حسابی بهم ریخته که هاریکا ازش میپرسه چیشده عمه جون؟ خوبی؟ و از جم میخواد بره آب براش بخره. آنها به طرف خانه راهی میشن که هاریکا تو مسیر ازش میپرسه حالش خوبه یا نه اگه میخواد برن بیمارستان ثریا میگه نه عزیزم خوبم تموم شد. مژده مادر جم با پرسنل یه مزون و چندتا لباس عروس به عمارت ثریا میرن و میپرسه هاریکا و جم اومدن یا نه؟ آنها میگن نه هنوز نرسیدن سپس اونا میرن به یه اتاق تا اونجارو آماده کنن تا هاریکا بیاد و سورپرایز بشه که مزیّن مادربزرگ هاریکا با دیدن اون لباس ها میگه الکی اینهمه راه اومدین اینجا اون عمرا زن اون پسر نازک نارنجی نمیشه و میخنده و از اونجا میره آیسل ازش عذرخواهی میکنه به خاطر این رفتار مزیّن که مژده میگه عیب نداره حرف های یه پیرزن که پاش لب گور که ناراحتی نداره! آنها از این حرف جا میخورن اما چیزی نمیگن.
تورگوت کمال را به خونه خودش که بهش گفته بود بفروشه میبره که کمال بهش میگه قرار بود اینجارو بفروشی نفروخته قرار بود نامه را باز نکنی باز کردی! من تنها به تو اعتماد دارم تو این دنیا اگه سرویسی میخوای بکنی بگو تو دوستیمون تجدید نظر کنم! سپس باهمدیگه حرف میزنن و کمال به تو گوشت میگه تازه نامه را هم کامل نخونده بودی قرار بود یه کلیدشو بری از جایی برداری سپس بعد از کمی حرف زدن باهمدیگه به یه مغازه ی بدیمی میرن. اونجا تورگوت حس میکنه یه نفر اونارو زیر نظر داره اما هرچی میبینه به چشمش کسی نمیخوره و فکر میکنه توهم زده. کمال سراغ امانتیشو که دست مادر صاحب مغازه بود میگیره که او میگه جاش امنه دسته داداشمه و ادرسشو تورگوت میگیره. کمال چشمش به یه دستبندی اونجا میخوره و حسابی جا میخوره و به یاد میاره که کادو تولد ثریا بوده که واسش خریده بود او دوباره همان دستبند را میخره. هاریکا و جم به عمارت میرسن، جم با هاریکا برای ۸ شب قرار میزاره که برن شام بیرون هاریکا قبول میکنه. بعد از رفتن جم میره لباسارو تن میزنه اما در آخر از هیچکدوم خوشش نمیاد و میگه باشه برای یه زمان مناسب بریم بگردیم اینا همه مدل هاش شلوغه من ساده دوست دارم.
هاریکا به اتاقش میره و به کمال زنگ میزنه و بهش میگه برای ادامه داستان یه قرار بزارن کمال آدرس یه رستورانو میده و میگه شب من اونجام اگه خواستی بیا هاریکا میگه امشب نمیتونم ولی اگه تونستم میام. کمال و تورگوت به مغازه داداش اون زن میرن که میبینن نوشته امروز تعطیله کمال میگه این عادی نیست یه جای کار میلنگه یه نفر اونارو از دور زیر نظر داره. هاریکا حاضر شده تا قبل از رفتن پیش جم بره پیش کمال تا کمی حرف بزنن و به طرف رستوران راهی میشه. کمال با دیدنش خوشحال میشه و بعد از سلام و احوالپرسی غذا سفارش میدن که هاریکا میگه من وقت ندارم واسه غذا خوردن تورگوت میگه اگه نخورین واقعا ضرر کردین! همان موقع جم با هاریکا تماس میگیره و میگه حاضری عزیزم نزدیکه خونه ام! هاریکا بهش میگه خونه نیست و رفته سر قرار با کمال او عصبی میشه که چرا رفته اونجا هاریکا میگه اگه میخوای بیا اینجا جم قبول میکنه و میگه آدرسو بفرست و سریعا به اونجا میره. هاریکا میگه خوب حالا میتونم با خیال راحت از این غذا بخورم. بعد از چند دقیقه جم به اونجا میاد و درحالیکه از چشماش عصبانیت و حرص میباره با تمام خونسردی با کمال دست میده و باهاش آشنا میشه….