خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم. با ما همراه باشید. کارگردانی سریال ترکی عشق حرف حالیش میشه را از قسمت ۱ تا ۷ برعهده براک سایاشار و از قسمت ۸ الی ۳۱ برعهده موگه اورلار به سفارش شبکه Show Tv می باشد. سریال عشق حرف حالیش نمیشه محصول سال ۲۰۱۶ کشور ترکیه در ژانر درام عاشقانه و کمدی می باشد. بازیگران این سریال عبارتند از؛ بوراک دنیز ، هانده ارچل، اوزهان کاربی، اوزجان تکدمیر، مروه چاییران، سلیمان فلک، بولنت امراه پارلاک، دمت گل، اسماعیل اگه شاشماز، بتول چوبان اوغل، جم امولر، جم امولر، متین آکپینار، توگچه کارباکاک، اورن دویال، سلطان کوراوغلو کیلیچ، آلپ ناوروز، گوزده کوجااوغلو، متاهان کورو، الیف دوغان و… .
قسمت ۴۲ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
سر میز صبحانه، دخترها متوجه می شوند که فادیک و امینه با هم قهر هستند. وقتی دخترها دلیل قهر بودن آنها را می پرسند، امینه رو به حیات کرده و می گوید: «به خاطر شماها! تو و ابراهیم چه رابطه ای دارین؟ » حیات می گوید که آنها فقط دوست هستند و حتی ابراهیم مثل برادرش است. فادیک و امینه وقتی این را متوجه می شوند می فهمند که از ابتدا هم بیخود دعوا کرده و فورا آشتی می کنند. حیات به خاطر این که مورات تمام مدت در شرکت با او بدرفتاری کرده و ضایع اش کرده است دلخور است و دلخوری اش را به دخترها می گوید. ایپک هم به خاطر این که کرم به او گیر داده تا از زبانش دوست دارم را بشنود و به او فشار می آورد دلخور است! اما این وسط آصلی و دوروک خیلی راحت به هم پیام می دهند و اصلا توجهی به دلخوری دوستانشان ندارند. مورات هم به خاطر این که حیات خودش خواسته بوده تا عشق و کار را از هم جدا کنند و حتی برایش قیافه می گیرد دلش پر است. دوروک فکر می کند و با کمک کرم از طرف گوشی مورات به حیات پیام می دهد. حیات پیام مورات را می خواند که نوشته: عشقم پاشو اماده شو با هم برای شام بریم بیرون و در مورد چیزایی که اتفاق افتاده صحبت کنیم. حیات وقتی این پیام از طرف مورات را می بیند خیلی خوشحال می شود.
بعد هم دوروک از کرم می خواهد به ایپک زنگ بزند و بگوید که فکر پیام دادن از گوشی مورات به حیات فکر او بوده و ایپک هم وقتی این را می شنود خیلی از کرده ی کرم خوشحال می شود. دیدم برای دیدن ابراهیم به خانه ی حیات می رود که با امینه روبرو می شود. امینه به او می گوید که ابراهیم خانه نیست و بعد می پرسد: «من شمارو کجا دیدم؟ » دیدم می گوید: «من مدل شرکت سارته م! » امینه ذوق می کند و می گوید: «آره دختر منم اونجا کار میکنه. دستیار رئیستونه. » دیدم وقتی می فهمد او مادر حیات است جا می خورد و از طرفی خوشحال می شود. حیات و مورات برای خوردن شام به اسکله می روند. حیات دلیل جدا کردن کار و عشق و پنهان بودن رابطه شان را پخش شدن خبر و دوربین ها و خبرنگارها می گوید. مورات به او حق می دهد و قبول می کند. آنها به سلامتی هم در اولین قرار شامشان می نوشند که مادر حیات به او زنگ می زند و با عصبانیت می گوید:« بیا خونه! من همه چیزو فهمیدم! » حیات بدون این که چیزی به مورات توضیح بدهد فورا به خانه می رود. امینه با عصبانیت به او می گوید:« همه چیزو فهمیدم سونا پکتاش! کاری که تو کردی کلاهبرداریه! میخوای آبروی مارو ببری؟! »
حیات بغض می کند و می گوید: «از اول اگه منو تو فشار نمیذاشتین تا برم دنبال کار این اتفاق نمی افتاد! مقصر شماهایین! » و خانه را ترک می کند. ابراهیم همراه ایپک و آصلی به دنبال او می روند. از طرفی مورات هم نگران حیات است هرچه با او تماس می گیرد خبری از او نمی گیرد. دیدم با هیجان به مورات زنگ می زند و می گوید که خبر مهمی در مورد حیات برایش دارد. مورات با عصبانیت از او می خواهد تا دیگر با او تماس نگیرد و گوشی را قطع می کند. دیدم تصمیم می گیرد این خبر را به تووال بدهد تا او به مورات برساند و سراغش می رود. اما تووال از گفته ی او خنده اش می گیرد و وقتی ایپک به تووال زنگ می زند تا ببیند دیدم خبر را به آنها رسانده یا نه، خیالش راحت می شود که تووال حتی حرف دیدم را باور نکرده است. ابراهیم کنار حیات که با گریه لبه ی ساحل نشسته می رود و سعی می کند آرامش بکند. حیات از این که نمیداند الان مورات در چه حالی است اشک می ریزد و سرش را روی شانه ی ابراهیم می گذارد و غمگین تر از همیشه می شود.