خلاصه داستان قسمت ۴۶ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۶ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۴۶ سریال ترکی حسرت زندگی
اردال غمزه را به بانک میرسونه و او تو ماشین بهش میگه که من مراسم عروسی نمیخوام اردال میگه خوب چرا؟ غمزه هرچی با خودش کلنجار میره که بهش بگه نمیتونه و بهونه ای میاره و از ماشین پیاده میشه. بعد از رفتنش عمر که اونارو دیده از غمزه میپرسه که با هم چیکار داشتین؟ تو ماشینش واسه چی بودی؟ او میگه مامانم صبحانه دعوتش کرده بوده بعد منو رسوند عمر ازش میپرسه بهش گفتی؟ غمزه میگه نتونستم عمر کلافه میشه و بعد از کمی بحث کردن از اونجا میره. حاجی رشاد در حال رفتن از محل کارشه و وسایلشو جمع میکنه که گل چیچک و زرین اونو میبینن و برای رفتنش ناراحت میشن گل چیچک میگه ما میدونیم واستون پاپوش درست کردن خدا ازشون نگذره و گریه میکنه. عمر به مدرسه میره که اونجا مدیر مدرسه باهاش حرف میزنه و میگه باید قراردادو کنسل کنیم عمر میگه چرا؟ خطایی کردم؟ کسی ازم ناراضی بوده؟ او میگه نه ازتون شکایت شده و به بازداشتگاه رفتین اولیاء بفهمن واسمون دردسر میشه عمر خنده حرصی میکنه و میره سر کلاس.
او اول با بچه های کلاسش حرف میزنه و میگه که چقدر دوستشون داره و چقدر بچه های خوبی بودن در آخر وقتی میگه امروز روز آخر کار منه همه بچه ها ناراحت میشن. تو کلاس همهمه میشه سپس همشون عمر را بغل میکنن و ازش میخوان که نره. غمزه وقتی بعد از سرکارش به خانه میره میبینه تونا داره گریه میکنه که ازش میشنوه معلم عمر را اخراج کردن غمزه جا میخوره و به عمر پنهانی زنگ میزنه و میگه این دیگه زیاده رویه! سپس بهش میگه که یه راه پیدا میکنم شب میام پیشت. سر میز شام تو خونه حاجی از پسر طاهر همگی میشنون که عمو عمر اخراج شده حاجی کلافه میشه و طاهر میگه حالا میخواد چیکار کنه؟ قسط داره که! و بهم میریزن و میرن تو فکر. سرآشپز تو آشپزخانه به نساء میگه که چرا از اون آدم طلاق نمیگیری؟ شاید یکی باشه که واقعا دوست داشته باشه! نساء میگه من ۵ تا بچه دارم اون پدرشونه و نمیخوام دوباره با یه آدم جدید بسوزم! و میره سرکارش. غمزه به بهونه جرن از اردال خواسته تا اونو پیشش برسونه چون مامانش فقط در صورتی میزاشت بیام بیرون که تو منو برسونی و باهم حرف میزنن….