خلاصه داستان قسمت ۴۸۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا + پخش آنلاین

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۸۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این مجموعه ترکیه ای باء نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال مورات سراچ اغلو می باشد. نخستین قسمت از این مجموعه در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸ از شبکه آ تی وی پخش شد.

قسمت ۴۸۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
قسمت ۴۸۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

قسمت ۴۸۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

صبح زود از اداره مالیات چند مامور به سمت عمارت زلیخا میان و به زلیخا میگن به خاطر پرداخت نکردن مالیات دستور دارن که عمارت را پلمپ کنند. زلیخا حسابی جا میخوره و از اینکه اخطار های اداره مالیات اصلا به دستش نرسیده حسابی شوکه میشه، سپس به مامورها می‌گه طبق قانون ۲۴ ساعت مهلت دارم تا بدهی را تسویه کنم تمام تلاشم را می‌کنم که تو این ۲۴ ساعت ۱۰ میلیون لیر را به حساب مالیات واریز کنم و از آنها مهلت میگیره. شرمین در این فاصله به حیاط عمارت میاد و پنهانی از زلیخا و مامورهای مالیات عکس میگیره. بتول به رستوران چولک خوان میره و بهش میگه امروز عمارت زلیخا و تمام وسایلش پلمپ میشه، جشمت ازش ماجرا را میپرسه که بتول بهش میگه من به اداره مالیات به جای آدرس صندوق پستی زلیخا آدرس صندوق پستی خودمو دادم و هیچ کدام از نامه های اداره مالیات به زلیخا نرسیده و الان هم روی هم تلمبار شده و امروز از اداره مالیات به آنجا می روند و عمارت و تمام دم و دستگاه های زلیخا را پلمپ می کنند.

شرمین با عکس‌هایی که از زلیخا و مامورهای مالیات گرفته به سمت دفتر روزنامه میره وقتی به اونجا میرسه میخواد با مدیر دفتر روزنامه صحبت کند اما بهش میگن که ملاقات با مدیر همینجوری کار آسونی و ساده نیست که هر کسی بتونه ببینه از قبل باید وقت بگیرین شرمین با کلافگی میگه من خبر خیلی مهمی دارم همان موقع مدیر دفتر به اونجا میاد و با سر و صدایی که شنیده، میپرسه چی شده؟ چه اتفاقی افتاده؟ و شرمین را به اتاقش راهنمایی میکند. مدیر روزنامه ازش میپرسه که چه اتفاقی افتاده چه خبری دارین؟ شرمین بهش میگه از وقتی که پسرعمویم یامان با زلیخا ازدواج کرد اتفاقهای خیلی عجیبی داره واسمون میافته که اصلا تو تاریخ واسه خاندان یامان ها اتفاق نیفتاده بود، بعد از مرگ پسر عمویم عاشق قاتلش شد و نزدیک بود با هم دیگه ازدواج هم بکنن! مدیر روزنامه بهش میگه خوب اینارو که همه میدونن از طرفی قاتل بودن آقای مهمت تهمت خیلی بزرگیه و هنوز اثبات نشده خبرتون این بود؟ شرمین میگه نه و عکسهارو بهش نشون میده و میگه خبر مهم اینه امروز از اداره مالیات مامور فرستادند و به زلیخا گفتند که مالیات شو پرداخت نکرده شما فکر کنین یامان ها همچین کاری بکنند!

اصلا شدنی نیست! امروز هم اومده بودند تا عمارت را پلمپ کنند تا به مزایده بزارن که مدیر روزنامه بهش میگه خوب زلیخا خانوم پولو پرداخت میکنه و هیچ مشکلی هم پیش نمیاد. شرمین میگه بدهی ۱۰ میلیون لیره چه جوری میتونه توی ۲۴ ساعت جورش کنه؟ مدیر روزنامه قبول نمیکنه و عکس‌ها را بهش برمیگردونه و میگه روزانه مامورهای زیادی به عمارت های خوان ها میرن اونا هم مالیاتو پرداخت میکنند و همه چیز تموم میشه و میره، اتفاق خاصی نیفتاده! شرمین عصبانی میشه و بهش میگه مگه زلیخا به شما حقوق میده که انقدر دارین ازش طرفداری می کنین؟ مدیر روزنامه عصبانی میشه و میگه مراقب حرف زدنتون باشین این چه طرز حرف زدنه؟ و او را از آنجا بیرون میکنه. شرمین که تیرش به خطا خورده حسابی عصبانی و کلافه است به خاطر همین با فسون خودشان دست به کار میشن و به بازار چوکورا میرن و در آنجا به استاد طاهر میگن که امروز از اداره مالیات مامور اومده بود به عمارت انگاری زلیخا مالیاتش را پرداخت نکرده و همین روزاست که عمارت پلمپ بشه و به مزایده به فروش برسد! اوستا طاهرم به هرکی که میرسه این خبر رو میده.

شرمین و فسون به کافه قنادی میرن و آنجا درباره زلیخا و این اتفاق حرف می زنند هاکان که اونجاست حرفهای آنها را میشنود و به طرف عمارت زلیخا راهی میشه. هاکان به زلیخا پیشنهاد میده تا از پولهای شرکت بهش بده تا بدهیش صاف بشه اما زلیخا قبول نمی کنه و با عصبانیت ازش میخواد تا اونجا رو ترک کنه و دیگه به کارهای او کار نداشته باشه. فکرت در بازار از اوستا طاهر ماجرای مالیات زلیخا را می شنوه و به سرعت به طرف عمارت راهی میشه وقتی به آنجا می رسه ماجرا رو ازش میپرسه. زلیخا ماجرا را تعریف می کنه و می گه که به احتمال زیاد کار بتوله، شرمین هم ازمون عکس می گرفت فکرت با عصبانیت به سمت خانه شرمین میره و او را تهدید به مرگ می کنه و اسلحه را به سمتش می گیرد سپس به داخل عمارت برمیگرده و به زلیخا میگه که این پولو بهش میده. زلیخا قبول می کنه در صورتی که قرض باشه. سپس شرمین با کمیسر به سراغ فکرت میاد تا به خاطر تهدیدش ازش شکایت کنه اما کل اهالی عمارت و خود فکرت انکار میکنه کمیسر وقتی این همه شاهد میبینه از اونجا میره.

فکرت به کارخانه برمیگرده تا کارهای واریز کردن مالیاتو انجام بده وقتی به کارخانه میرسه میبینه که عموی کرمعلی به همراه وکیلش به آنجا آمدند. فکرت از آنها میپرسه که اونجا چیکار دارن ؟عموی کرمعلی به فکرت میگه از آنجایی که حضانت کرمعلی با منه و هنوز هیچ دادگاهی تشکیل نشده که حضانتشو بدن به تو ازت ۱۰ میلیون لیر می خوام تا ازت شکایت نکنم و حضانت کرمعلیو ازت نگیرم فکرت خنده تمسخر آمیزی میکنه و میخواد به سمتش حمله کنه که چتین جلوشو میگیره. عموی کرمعلی تهدیدش می کنه و می گه کرمعلی و با خودم به آمریکا می برم حالا بشین و تماشا کن‌ فکرت او را به مرگ تهدید میکنه و میگه زنده‌ات نمیزارم دستت به کرمعلی بخوره میکشمت سپس آنها را از آنجا بیرون می کنند. هاکان از دور شاهد این قضیه هست و آنها را میبینه. فکرت با عصبانیت به طرف عمارت برمیگرده…

بیشتر بخوانید:

(بخش سوم) خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل پنجم سریال ترکی روزگاری در چکوروا

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا