خلاصه داستان قسمت ۵۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.
قسمت ۵۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
اندر به جانر میگه من یه نقشه کشیدم می خوام هاندان را به یک کافه گرانقیمت ببرم تا ببینم چه واکنشی نشون میده. اکین به سمت رستوران در حال رفتن است که تو مسیر پشت چراغ قرمز ماشین کناریش را میبینه که یک زن و مرد با هم دیگه دعوا می کنند و در آخر مرد زن را کتک میزنه. او حسابی عصبانی میشه و اون ماشین را تعقیب میکنه و سعی میکنه جلوشو بگیره اما اون ماشین از دست اکین فرار میکنه سپس پیش هاندان میره و بهش میگه که نقشه ای کشیدین گرفت. اکین به دعوای ساختگی ما واکنش نشان دادند و سعی داشت جلوی ماشینو بگیره. هاندان خوشحال میشه و میگه خیلی خوبه سپس به دستیارش جمال میگه من شب میرم به رستوران اکین تا باهاش کمی درد و دل کنم. هاندان با اندر به سمت یک کافه میرن اما اندر به هاندان میگه قبل از اینکه بریم داخل کافه به بوتیک بریم تا من سفارشامو تحویل بگیرم اندر که حسابی خرید کرده موقع حساب کردن فیلم بازی میکنه و میگه من کارت بانکیمو جا گذاشتم و از هاندان میخواد تا اون حساب کنه که بعدا واسش پولشو به حسابش بزنه هاندان قبول میکنه و کارت بانکیشو به صندوق دار میده اما وقتی کارتشو می کشد بهش میگه که موجودی نداره.
هاندان خودشو میزنه به اون راه و میگه ای بابا اشتباهی کارتمو آوردم این کارتم سقف برداشت داره. وقتی از آنجا برمیگردن هاندان با عصبانیت به جمال میگه که فکر کنم اندر از وضعیت مالی من با خبر شده! امروز میخواست تا بهم بفهمونه که خبر داره و ماجرا را برای جمال تعریف میکنه جمال بهش میگه همچین چیزی امکان نداره حتماً تو حساس شدی و به خاطر حساسیت همچین فکری کردی. هاندان قبول میکنه و میگه همچین چیزی هم امکان داره شاید اینجوریه. چاتای تو خونه با سادایی در حال صحبت کردن است و بهش میگه که تصمیم گرفته شب با اندر صحبت کنه و نامزدی دروغیشون را تمام کنه تا اینجوری بتواند با ییلدیز برگرده و دوباره یه خانواده تشکیل بده. اندر که تازه به خانه رسیده با شنیدن حرفهای چاتای روی راه پله می ایستد و حرفهای او را می شنود و از ماجرا باخبر میشه. از طرفی هاندان به خانه دوعان میره از آنجایی که میدونه اون خونه نیست با ییلدیز صحبت میکنه و به ولخرجی ها و خرج های کلان دوعان موقع زندگی مشترکشان به ییلدیز میگه تا بهش بفهمونه که نسبت به او خسیسه و برای ییلدیز چیزی خرج نمیکنه به اون صورت و او را حرص بده.
اسما دوباره به خانه دوستش رفته تا باهم دیگه بازی کنند دوست اسما و دیگر دوستانش که برای او نقشه کشیدند بازی را شروع می کنند و دوباره اسما می بازد سپس به اسما پیشنهاد میده که به جای سفته از کسی پول قرض کنه تا بدهی آنها را بده. اندر برای اینکه بازگشت چاتای پیش ییلدیز را منهل کنه پنهانی به کومرو از گوشی چاتای پیام میده و ادعا میکنه که دلش براش تنگ شده و می خواد با او زندگیشو ادامه بده کومرو با دیدن این پیام حسابی عصبانی و کلافه میشه و این ماجرا را به ییلدیز هم میگه ییلدیز با فهمیدن این پیام با عصبانیت به اسما مادرش میگه باید یه درس درست و حسابی به چاتای بدم تا بفهمه که الکی نباید بیاد به یه نفر بگه میخواد زندگیو جمع و جور کنه ولی از طرف دیگه دوباره به معشوقش هم پیام بده! هاندان به رستوران اکین میره و شروع میکنه به درد و دل کردن باهاش. او به دروغ میگه که زندگی سختی با دوعان داشته و او و دخترش را کتک میزده حتی الان هم به احتمال زیاد کومرو را کتک میزنه و تمام تلاشش را میکنه تا اکین را نسبت به دوعان جریحه دار کنه که سمت او بره و آن را بکشه.
آخر شب چاتای با اندر صحبت میکنه و میگه نمیخوام دیگه به این ازدواج دروغی ادامه بدیم هرچی بوده همین الان تموم کنیم بهتره. اندر که عصبانی شده ولی علی رغم میل باطنیش قبول میکنه و به خانه اش برمیگرده. فردای آن روز که ییلدیز برای چاتای نقشه کشیده پیشش میره و به دروغ بهش میگه که من فکرامو کردم و می خوام به پیشنهادت جواب مثبت بدم چاتای حسابی خوشحال میشه و بهش میگه که سریعاً دوتا بلیط میگیره تا به لندن بروند و با هم دیگه زندگی کنند او قبول می کنه. وقتی به خانه برمی گرده آیسل پیشش میره و بهش میگه که ازگی به خاطر مشکلات مالی که داره نمیتونه برای خونه اش وسیله بخره از طرفی هم تازه ازدواج کرده ییلدیز او را صدا میزنه و برایش یه سرویس مبل سفارش میده که ازگی حسابی خوشحال میشه و بعد ازش تشکر می کنه.
اندر به رستوران اکین میره و باهاش صحبت میکنه و میگه برای مسائلی دیگه نتونستیم به این ازدواج دروغین ادامه بدهیم با هم و از چاتای جدا شده سپس بهش میگه ازت می خوام که از این به بعد تو مسائل امور مالی پشتم باشی و حمایتم کنی و سمت من بیای اکین قبول میکنه. دوعان وقتی به خانه میاد ییلدیز پیشش میره و بهش میگه که پیشنهادتو قبول می کنم دوعان حسابی خوشحال میشه. فردای آن روز چاتای حسابی خوشحاله و چمدان هایش را بسته و به سمت فرودگاه میره تا با ییلدیز به سمت لندن برن وقتی کمی میگذره بهش زنگ میزنه تا ببینه کجاست. ییلدیز با کمال خونسردی میگه من پیش شوهرمم و این دفعه من تورو بازی دادم سپس تلفن رو قطع میکنه و پیش دوعان برمیگردد. چاتای حسابی عصبانی میشه…