خلاصه داستان قسمت ۶۵ و ۶۶ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۶۵ و ۶۶ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۶۵ و ۶۶ سریال ترکی حسرت زندگی
عمر دوباره مست میکنه و میره دم در خانه وجدان او با دیدنش میگه مثل اینکه امشبم حسابش از دستت در رفته سپس تعارف میکنتش به داخل. عمر به داخل میره و وقتی وجدان میخواد بره واسش قهوه بیاره عمر میگه نه قهوه نه وجدان میگه باشه پس بساط درد و دلو راه میندازم او دوباره نوشیدنی و خوراکی میاره و باهم حرف میزنن همان موقع غمزه بهش زنگ میزنه که عمر جواب نمیده و وقتی وجدان دلیلشو میپرسه او میگه نمیخوام دیگه باهاش باشم وجدان میگه ازش پرسیدی دلیل اینکه رفت و بهت زنگ نزد؟ او میگه به هر دلیلی که بوده مهم این بوده که به من زنگ نزد! حاجی رشاد به طاهر زنگ میزنه و میگه که عمر اونجاست؟ طاهر عصبیه از رفتارهای عمر و خسته شده که با پدرش کمی دعوا میکنه و بعد از قطع تماس میره سمت خونه وجدان تا عمر را ببینه اونجاست یا نه. شوکران نگرانش میشه و تعقیبش میکنه. او وقتی به خونه وجدان میرسه باهاش دعوا میکنه که چرا عمرو دوباره آورده خونه اش و باهاش دعوا میکنه و در آخر عمر را میخواد ببره بیرون از خونه که یکدفعه میبینن شوکران اومده اونجا و میگه اینجا چخبره؟
اونا جا میخورن که شوکران میگه این زن کیه؟ طاهر میگه هیچی بیا بریم خونه وقتی میخوان برن وجدان خودشو معرفی میکنه و در آخر میگه بیشتر میخوای بدونی از شوهرت بپرس طاهر شوکرانو از اونجا میبره. هولیا زن کامیل به نساء زنگ میزنه و میگه من نمیتونم نفس بکشم بهم کمک کن نساء وقتی میبینه صداش قطع شد میترسه و میره پیشش. وقتی اونجا میره به کامیل و انگین خبر میده که اونا به اونجا میان و کامیل دماغ و دهنشو میگیره که یکدفعه بیدار میشه و شروع میکنه به سرفه کردن کامیل میگه این کار همیششه و میره تو اتاقش. بعد از رفتنشون هولیا از نساء میخواد تا کنارش بمونه و جایی نره همونجا پیشش بخوابه نساء ناچارا قبول میکنه. طاهر به شوکران میگه بره خونه و بعد با عمر دعواشون میشه درباره وجدان و گذشته طاهر، وقتی به جلوی در خانه حاجی میرسن غمزه میره جلو و با عمر دعوا میکنه و میگه تو داری چیکار میکنی؟
زنگ زدم به گوشیت یه زن برداشت گفت فعلا نمیتونی جواب بدی اون زن کی بود؟ اونا باهم دعوا و بحث میکنن که حاجی بیرون میاد و طاهر عمر را به داخل میبره و میگه به خودت بیا مسواک بزن تا بابا چیزی نفهمه آبرومو خبری حداقل پیش بابا! حاجی به غمزه میگه که این حالی که پسر من داره مسببش تویی! کاری کردی که من دیگه پسرمو نشناسم! غمزه مقابله به مثل میکنه و مسبب این حال پسرتون من نیستم شمایی! الان پسرتون داره جوری که میخواد بره جلو میره به دور از حرف های بقیه و شما! سپس بعد از کمی بحث کردن میره خونه. وقتی میره داخل مادرش باهاش دعوا میکنه و میگه که کجا بودی؟ دوباره برگشتی هروقت میخوای میری و میای؟ در آخر میگه فقط دو روز میتونی بمونی وگرنه بعد دو روز باید گورتو گم کنی!…..