خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی خواهران و برادران
نباهت و آکیف به مدرسه میان ملیسا میپرسه چرا اومدین؟ نباهت میگه مدیر مدرسه آکیف را گفت بیاد منم گفتم بیام اینجا یه سر بهتون بزنم! آکیف به اتاق مدیر مدرسه میره و میگه چیشده که گفتی بیام اینجا؟ مدیر میگه یه ورودی جدید داریم گفتم بیاین، آکیف به اون پسر که اسمش کان هست خوش آمد میگه. مدیر میگه میخوان که شما ثبت نامش کنین میگن شما ولیشون هستین آکیف جا میخوره و میگه چی؟ کان میگه من پسر زمردم بابا! همان موقع نباهت داخل میاد و میگه چخبره آکیف واسه چی گفته بودن بیای اینجا؟ کان میگه به خاطر من بوده چون ولی من بودن گفتن واسه ثبت نام بیان. نباهت با تعجب میگه چی؟ آکیف میگه یادته درباره یکی از معلم های دوران مدرسه ام بهت گفته بودم که چند وقت پیش دیده بودمش؟ کان نوه همونه دیگه گفت میخواد بیاد اینجا مدرسه بره منم گفتم بیاد اینجا ثبت نامش کنم نباهت میگه چه خوب کاری کردی سپس آکیف میگه ما بریم دیگه کاراشو مدیر خودش انجام میده اما نباهت میگه یعنی چی؟ زشته نوه معلمش اومده اینجا میخوای ولش کنی؟ سپس از کان میپرسه جایی داره که بمونه یا نه کان میگه نه آکیف میگه من کارای یه هتلو میکنم که اونجا بمونی نباهت میگه زشته آخه هتل؟ سپس بهش میگه بیا خونه ما و تا زمانیکه خوابگاه واست پیدا کنیم پیش ما بمون کان قبول میکنه. آکیف به مدیر میگه که تا بهت نگفتم کارهای ثبت نامشو نکن منتظر خبر من باش! جمیله با بقیه به طرف محل قرار میرن. ییلدیز میپرسه اونا کین جمیله؟ اینجا چخبره؟ و شروع میکنه باهاش بحث کردن که جمیله میگه ساک پول کجاست؟ ییلدیز میگه من پولی ندارم! شنگول و عمر و اوگولجان نزدیکتر میشن و ازشون پولشونو میخوان اما ییلدیز میگه دست من نیست دست نجاته! همان موقع نجات از پست کانتیتر بیرون میاد و میگه اینجا چخبره؟
آنها با دیدن ساک پول که دست نجاته به طرفش میرن و عمر و اوگولجان باهاش درگیر میشن. اوگولجان ساک پول را برای شنگول میندازه و اون میگیره همان موقع یه ون مشکی از راه میرسه و به طرفشون تیراندازی میکنه. بعد از رفتنشون عمر که جان سالم به در برده شوکه میشه و به طرف زن عمو شنگول میره او حسابی ترسیده که اوگولجان صداش میزنه. عمر میبینه که اونم تیر خورده و روی زمین می افتد. عمر حسابی هل کرده و نمیدونه باید چیکار کنه نگهبانان اونجا از راه میرسن و میگن چیشده؟ عمر با گریه و فریاد ازشون میخواد تا یه کاری کنن و به اورژانس زنگ بزنن. آنها به بیمارستان منتقل میشن. آسیه با گوشی آیبیکه به عمر زنگ میزنه تا ببینه کجا موندن ک عمر با گریه ماجرارو واسش تعریف میکنه. آسیه و آیبیکه با قدیر و اورهان به اونجا میرن. شنگول به هوش میاد و با دیدن پسرس در تخت کناری حالش بد میشه و میخواد بلند بشه اما دکترها نمیزارن که شنگول حالش بدتر میشه و گریه میکنه و مدام پسرشو صدا میزنه. آکیف به بهونه نشان دادن اتاق به کان باهاش تنها میشه و ازش میخواد تا بگه واسه چی اومده اینجا کان میگه تا الان مادرم بهم رسیدگی میکرد که مرده گفتم از این به بعد پدرم یخورده به وظایفش عمل کنه! آکیف متوجه میشه که زمرد مرده ولی بهش میگه اینجا زیاد دل نبود فردا باید بری! آکیف میگه اینجا نمیشه شده یه خانه واست کرایه میکنم اما اینجا نمیشه! همگی پشت در اتاق عمل ایستادن که دوروک و ملیسا با برک به اونجا میرن تا ببینن چیشده. دکتر بیرون میاد و میگه همراه جمیله کیه؟ عمر میگه ماییم! دکتر میگه گلوله نزدیک به قلبش بود ولی در آوردیم ولی برای اون یکی بیمار! اورهان و شنگول میگن کدوم یکی؟ دکتر میگه ییلدیز نتونستیم کاری واسش بکنیم از دستش دادیم!.
آنها هم ناراحت میشن هم خوشحال که اوگولجان را نگفته. یه دکتر دیگه بیرون میاد و میگه همراهان اوگولجان همگی با ترس بهش نگاه میکنن که میگن عمل موفقیت آمیز بود ولی هنوز خطر رفع نشده منتقلش کردیم به مراقبت های ویژه آنها استرس میگیرن و گریه میکنن که بهشون میگه ما به خون b- احتیاج داریم خون زیادی از دست داده! هیچ کدومشون خونشون بهش نمیخوره به غیر از برک که به اورهان میگه اگه مشکلی نداریم من خون بدم اورهان میگه نه پسرم الان مهم فقط پسرمه! برک میره تا خون بده. ملیسا و دوروک وقتی به خانه میرن ماجرارو برای پدر و مادرشون میگن آنها ناراحت میشن و درآخر نباهت میگه یادم داشت میرفت بچه ها مهمون داریم و کان را بهشون معرفی میکنه. ملیسا و قدیر به اتاق جمیله میرن. او ازشون میپرسه همه خوبن؟ ملیسا و قدیر میگن آره و از وضعیتشون میگه در آخر جمیله حال خواهرشو میپرسه که آسیه کمی میپیچونه ولی در آخر میگه غم آخرت باشه جمیله شوکه میشه و میگه همش تقصیر من بود و گریه میکنه که آسیه سعی میکنه آرومش کنه. آیبیکه به حیاط میره که میبینه برک اونجاست او ازش تشکر میکنه و بغلش میکنه برک لبخند میزنه و باهمدیگه کمی صحبت میکنن. سر میز شام ملیسا و دوروک از کان درباره خانواده اش میپرسن که میگه مادرم فوت کرد و دیگه دوست ندارم اونجا مدرسه برم از ۸ سالگی دیگه پدرمو ندیدم! آنها متاثر میشن و نباهت میگه چه پدر بی مسئولیتی! دوروک میپرسه از پدرت خبر نداری؟ کان میگه چرا دارم شنیدم پولدار شده دوتا بچه هم داره و متاهله آکیف میگه بسه دیگه زیادی ازش سوال پرسیدین بزارین راحت باشه بحث را میبندد. عمر به اوگولجان نگاه میکنه و یاد خاطره ای باهاش می افتد که گفته بود اگه اتفاقی واسم افتاد این جعبه رو بردار و ازش مواظبت کن اینا گنجینه های دوران کودکی منه عمر با گریه میگه قسم میخورم بیدار نشی کلشو بریزم دور بدیر در آغوشش میگیرد و دلداریش میده….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس