خلاصه داستان قسمت ۷۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۵ فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۷۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۷۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۷۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

دوعان وقتی موضوع واگذار کردن سهام کومرو را به هاندان میشنوه حسابی جا میخوره و عصبانی میشه و با عصبانیت به کومرو میگه وقتی میخوای همچین کاری بکنی نباید من ازش خبر داشته باشم و به من چیزی بگی؟ کومرو بهش میگه من دیگه بچه نیستم بابا! بزرگ شدم فکر نکنم برای واگذار کردن سهامم به مادرم باید باهاتون درمیون میذاشتم و ازتون اجازه میگرفتم! ییلدیز کلافه میشه و میگه آفرین بهت بالاخره به خواسته اش رسوندی! انقدر نقش بازی کرد، انقدر رفت و آمد که تونست خودشو موندگار کنه و سهامو هم ازت بگیره او حسابی عصبانی میشه و با کلافگی از آنجا میره. کومرو به پدرش میگه خوب دیگه باید خودتونو آماده کنید که مادرم وسایلشو بیار اینجا تا ابد که نمیتونه توی هتل بمونه! دوعان با عصبانیت بهش میگه با این تصمیم های عجولانه‌ و بچه گانه‌ات داری همه چیزو به باد میدی اول سهام حالا هم خونه! کومرو به پدرش میگه خوب الان چیکار کنیم بابا؟ تو نمیخوای مامان اینجا بمونه منم نمی خوام مامان توی هتل بمونه باید چیکار کنیم؟ دوعان بهش میگه خیلی خوب میتونه بره توی خانه مهمان و اونجا بمونه اما اجازه نداره هر وقت که میخواد به این خونه رفت و آمد کنه و حق نداره که به ییلدیز و مادرش بی احترامی کنه! هاندان قبول میکنه سپس دوعان با کلافگی به داخل خانه پیش ییلدیز میره و ازش عذرخواهی میکنه به خاطر این اتفاق پیش آمده و از دلش در میاره.

وقتی دوعان از خانه میره هاندان و کومرو پیش ییلدیز و مادرش میان و از خونه به آنها میگن و تمام تلاشش را میکنند تا آنها را حرص بدن و البته موفق هم میشن سپس با خنده از آنجا می روند. ییلدیز پیش اندر میره و با همدیگه درباره این موضوع که نتوانستند از دشمن مشترکشان یعنی هاندان خلاص بشن صحبت می کنن! سپس ییلدیز یکدفعه به ذهنش میرسه و به اندر میگه حواست باشه اگه دوعان درباره اینکه فیدو باما همدست بوده و ما میدونستیم که اون بی پول بوده ازت چیزی پرسید تا آخرین لحظه انکار کن و اصلا گردن نگیر. اندر با تعجب بهش میگه ییلدیز الان تو داری به من راه و چاهو نشون میدی؟ من خودم میدونم که باید چی بگم و چیکار کنم! ییلدیز بهش میگه میدونم که میدونی ولی آخه میدونی چیه تو یکدفعه لحظه آخری یهو یک فکر دیگه به سرت میزنه و همان موقع به راحتی منو میفروشی اندر میگه خیالت راحت باشه به خاطر هاندان همچین کاری نمیکنم. ییلدیز میگه الان داری رک بهم میگی که فقط به خاطر هاندان همچین کاری نمیکنی یعنی اگه بعداً باشه امکان داره که منو دور بزنی و منو بپیچونی؟! اندر بهش میگه نه خیالت راحت نمیخواد نگران باشی بالاخره هاندان سر و کله اش تو شرکت پیدا میشه قرار نیست که روی خوبی بهش نشون بدیم من بهش پیله کردم تا از جونش سیرش نکنم و به غلط کردن نندازمش دست بردار نیستم سپس به سمت شرکت راهی میشه. اندر توی ماشین سریعاً به جانر زنگ میزنه و ازش میپرسه که کجاست او بهش میگه باید کجا باشم آبجی؟ رستورانم دیگه! چی شده؟

اندر بهش میگه سریعاً همین الان میری بازار و شنود میگیری و تا قبل از اینکه هاندان به شرکت بیاد باید بری اتاقش و تو اتاقش کار بزاری. جانر وقتی اینو میشنوه کلافه میشه و به حالت مسخره گی به اندر میگه آبجی نظرت چیه که من برم بازار و شنود فله‌ای بگیرم؟ بالاخره تو کار ما خیلی پیش میاد همیشه لازم داریم! اندر ازش میخواد تا به خوشمزه گی بازیاش پایان بده و بره کاری که گفته را انجام بده. جانر بعد از خرید شنود به شرکت میره و با پرسجو درباره اتاق هاندان به اتاقش میره و زیر میزش کار میزاره. موعد جواب آزمایش سادایی و چاتای میرسه آنها بعد از گرفتن جواب آزمایش و تطابق دادن با همدیگه متوجه میشن که حدسشون درست بوده. چاتای به سادایی میگه همونجوری که فکر می کردم همش زیر سر دوعانه سپس چاتای بهش میگه حالا که مطمئن شدیم و متوجه شدیم که چی به چیه باید وارد عمل بشیم و طبق نقشه ای که کشیدم پیش بریم. سپس چاتای به سادایی میگه به خاله اش زنگ بزنه. او وقتی باهاش تماس میگیره بهش میگه آقا چاتای بهم گفتن که می خوان باهاتون صحبت کنند درباره یک موضوع مهم و ازم خواست تا براتون بلیط بگیرم واسه همین امشب! خاله سادایی با شنیدن این حرف نمیدونه باید چیکار کنه و باشه بهش میگه. سادایی بعد از قطع تماس به چاتای میگه فکر نکنم بیاد چون خیلی قرص و محکم نگفت باشه سپس طبق نقشه ای که کشیدند به شرکت میرن و آنجا جلوی همه با هم دیگه دعوا می کنند و جانر که اونجا بود آنها را از همدیگه جدا میکنه و سادایی از شرکت بیرون میره. وقتی مراد اونارو میبینه پیش دوعان میره و این خبر را بهش میده و خوشحال میشه و مراد را میفرسته تا سادایی را تعقیب کنه.

چاتای از اینکه نقشه شان خوب گرفته و جانر هم اونجا بوده و دعوایشان را دیده حسابی خوشحاله سپس به سادایی زنگ میزنه و بهش میگه که مراد داره تعقیبم میکنه. او میگه خیلی خوبه میدونی که باید چیکار کنی! کومرو با هاندان به خانه مهمان میره. هاندان به کومرو میگه که اینجا خیلی خوبه خوبیش اینه که به خونه تو هم نزدیکه سپس بهش میگه که من یه خدمتکار هم نیاز دارم کومرو میگه به ازگی میسپارم که یه نفرو بفرسته سپس هاندان بهش میگه میدونی که من مدت زیادی تو هتل موندم میخواستم پرداخت کنم اما اون مرتیکه کل پولامو دزدید و برد. کومرو بهش میگه خیالت راحت باشه من حلش می کنم پرداخت می کنم. هاندان به خاطر اینکه نقشه اش به خوبی گرفته و به پولی که میخواسته رسیده حسابی خوشحاله. ییلدیز با چاتای به دادگستری میرن و آنجا ییلدیز به نفع چاتای شهادت میده و میگه که همسر سابق من اصلا همچین اخلاق هایی نداره یه نفر به مراد زنگ میزنه و بهش اطلاع میده که ییلدیز اومده دادگستری…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوع

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا