خلاصه داستان قسمت ۸۰ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۸۰ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیت‌های مختلف، روایتگر قصه‌هایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیت‌های اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالش‌های زندگی خود دست و پنجه نرم می‌کنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آن‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

قسمت ۸۰ سریال ترکی حسرت زندگی
قسمت ۸۰ سریال ترکی حسرت زندگی

قسمت ۸۰ سریال ترکی حسرت زندگی

نساء میگه من میرم دنبال شوکران که غمزه میگه منم میام تو برو بچه هارو میارم. عمر به غمزه میگه تو کجا میری؟ نمیشه بری! غمزه میگه ولی من میرم چجوری شوکرانو تنها بزارم؟ عمر میگه برو ولی فردا باید بیای خونه خودت غمزه میگه ته وقتیکه اون زن اینجاست نمیام عمر وقتی میبینه کوتاه نمیاد میگه باشه بزار کمکت کنم من میرم امینه اینارو بیدار کنم تو برو تونارو آماده کن. نساء خودشو به شوکران میرسونه تا آرومش کنه طاهر هم جلوی در خونه با شوکران میخواد حرف بزنه و میگه که من با اون زن کاری ندارم به خدا پول دادم فقط از خانواده ام دور بمونه! شوکران باهاش بازم دعوا میکنه و میره داخل که طاهر میگه اصلا هرجا دلت میخواد برو و از اونجا میره. هاکان دوباره مست کرده و تمام وسایل نساء و بچه هارو داره از خونه بیرون میندازه صادق و نوران نمیتونن جلوشو بگیرن و نوران به عمر زنگ میزنه. عمر که رفته پیش طاهر تا تنها نباشه با زنگ زدن نوران سریع به اونجا میرن تا جلوی هاکانو بگیرن. از طرفی شوکران لباس های طاهرو میخواد بندازه دور که غمزه و نساء جلوشو میگیرن.

وقتی میرسن اونجا طاهر یقه هاکانو میگیره و میگه بیشرف چیکار میکنی؟ هاکان میگه بیشرف تویی نه من! مگه شماها دنبال اون وجدان نیوفتادین؟ طاهر عصبی میشه و کتکش میزنه که جلوشو میگیرن بعد از کمی دعوا کردن اونو از اونجا بیرون میکنن که هاکان میگه این ماجرا اینجا تموم نمیشه و میره. شوکران و نساء و غمزه نشستن و باهمدیگه حرف میزنن و درد و دل میکنن و تخمه میخورن. صادق وقتی از عمر و طاهر ماجرای موندن وجدان را تو خونه حاجی میفهمه به نوران میگه او هم جا میخوره و به غمزه زنگ میزنه و حرف میرنه سپس درباره ماجرای هاکان و اومدن عمر و طاهر بهش میگه غمزه به نساء خبر را میده و او حرص میخوره و شروع میکنه به بد و بیراه گفتن به هاکان سپس میرن میخوابن. موقع نماز صبح حاجی میره به سمت مسجد که بعد از رفتنش وجدان میره تو اتاق عمر و نقاشیاشو میبینه و با دیدن چهره غمزه میزاره سرجاشون و میره پایین که مادربزرگ عمر پرستار را صدا میزنه او وجدان را با عایشه همسر مرحوم حاجی رشاد اشتباه میگیره و ازش صبحانه و دارو میخواد وجدان میره تا آماده کنه. تو مسیر رفتن به مسجد عمر و طاهر ماجرای هاکان را به پدرشون میگن حاجی میگه باید هرچی زودتر از هم طلاق بگیرن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا