خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی علی بیلگین، امید و ناامیدیها، جنگها و تلاشهای کارکنان صنعت سینما را به تصویر میکشد. سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر (Menajerimi Ara) در ژانر درام و کمدی محصول سال ۲۰۲۰ برگرفته از سریال فرانسوی Dix Pour cent به سفارش کانال Star Tv میباشد.
قسمت ۸۲ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر
باریش در حال ورزش کردن است که اجه بهش زنگ میزنه و ازش میخواد تا یه مصاحبه انجام بده و بهش میگه شاید رابطه ات با عمر خوب بشه باریش مخالفت و قبول نمی کنه. اجه که از طرف سرکان بهش زنگ زده بود بعد از قطع تماس به سرکان میگه با قاطعیت مخالفت کرد. ازش میپرسه که این کار فریس هستش اون مدیر برنامه شه چرا تو افتادی دنباله کاراش؟ نکنه خبریه؟ سرکان بهش میگه خبری نیست فقط می خوام بهش کمک کنم و فشارها را از روش بردارم. کراج دجله را صدا میزنه تا به اتاقش برود و بهش میگه تو میدونی که این آژانس واسم خیلی مهمه و به تنها کسی که میتونم اعتماد کنم تویی حتی دستیارم هم زیرکی یک کارهایی کرده من ازت می خوام هر اتفاقی که افتاد بیای به خودم بگی او هم قبول میکنه و از اتاقش بیرون نمیره و به امراه میگه پدرم خیلی مشکوک حرف زد نکنه موضوع ما را فهمیده که تو هم به عنوان دجله ارتم کار می کنی؟
امراه بهش میگه نه به خاطر گولین بهت اینارو گفته خیالت راحت کسی چیزی نمیفهمه گولین به اتاق کراج میره و بهش میگه آقا کراج من خودم چند وقت دیگه به بهانه مشکل خانوادگی استعفا میدم از طرفی چون به خاطر مشکل خانوادگی میرم نمیتونم سریع برم دنبال یه کار دیگه کراج بهش میگه من میدونم از قصد همچین کاری نکردی و فکر میکردی اینکار به نفعمونه ولی نتیجه اش یه چیز دیگه شده با اینکه خیلی از دستت عصبانی هستم ولی از این به بعد نباید هیچ کاری و بدون اجازه من انجام بدی و من باید از هر کاری خبر داشته باشم. گولین خوشحال میشه و از کراج تشکر میکنه و میگه دیگه از این به بعد هیچ کاری را بدون اجازه شما انجام نمیدم و او را در آغوش می کشد و برای آوردن قهوه میرود. اجه پیش جلال میره تا ببینه خبری دستگیرش می شود یا نه اونجا جلال به اجه میگه که مصاحبه روز ولنتاین را به گفته برن انجام دادند نظر اون بود اجه با شنیدن این حرف به موضوع فکر می کند که احتمال داره همه این اتفاق ها زیر سر برن باشه اما سرکان باور نمیکنه و بهش میگه اگه کارت همین بود قطع کنم.
کراج با عکاس مجله کارتون صحبت میکنه و باهاش تو دفترش قرار میزاره و بهش میگه شنیدم با هاریکا میخوای مصاحبه کنی و عکسش رو مجله بزنی او تایید میکنه اما کراج ازش میخواد که به جای هاریکا از بازیگر خودش یعنی شنای مصاحبه کردن و عکس بگیره اما او مخالفت می کنه و می گه همه چی با هاریکا قطعی شده. کراج بهش میگه اگه میخوای مصاحبه هایی با لون و پریهان ساواش داشته باشی باید به جای هاریکا با شنای مصاحبه کنی و عکسشو روی مجله چاپ کنی. او با شنیدن اسم های پریهان ساواش و لون قبول می کند. امراه، دجله، گولین با چینار و فریس لیستی از گوکچه بهادر های ترکیه را جمع آوری کردند و هر کدام از آنها به سراغ یک نفرشان می روند اما هر کدامشان یه عیبی دارند یکی پایش شکسته و کاری نمیتونه بکنه یکی سنش خیلی پایینه یکی کلاً مرد بود فریس پیش یک کوچه بهادر میره که شغلش پرستاره و از نظر سنی و ظاهری به اون چیزی که میخواد نزدیکه.
فریس شروع میکنه باهاش حرف زدن تا قانعش کند که یه سکانس بازی کنه اما اولش قبول نمیکنه و میگه من اصلا علاقهای به این کار ندارم فریس تمام تلاششو میکنه اما نظر او تغییری نمیکنه در اخر فریس میگه در ازای یک سکانس بازی کردن من تورو با یکی از بازیگرانی که دوستش داری آشنا می کنم و شروع میکنه به تک تک اسم ها رو گفتن وقتی به اسم سردار میرسه از ظاهر گوکچه مشخص میشه که از سردار خوشش میاد فریس بهش میگه تو کار ما را راه بنداز من با سردار آشنایت می کنم. شنای به اتاق کراج میره و ازش میپرسه که چرا همچین مصاحبهای با مجله کارتون ترتیب داده و بهش میگه من شاید اصلاً تو این فیلم زیاد دوام نیارم و بیام بیرون به خاطر وجود هاریکا کراج که میبینه شنای راضی نیست به این مصاحبه باهاش حرف میزنه و نظرش را تغییر میده.
پریده با کارگردان یکی از فیلم های گوکچه بهادر قرار میزاره تا باهاش درباره اگو و مشکلی که پیش اومده حرف بزنه و ازش رضایت بگیرد کارگردان اول مخالفت میکنه و میگه خیلی مسخره است که دوتا گوکچه بهادر یه نقش را بازی کنند اما آخرش پریده موفق میشه که در ازای این رضایت با چند تا از بازیگرانش صحبت کند تا با او همکاری داشته باشن. دجله قبل از رفتن به خانه به طرفه خانه باریش میره تا سناریویی که گولین بهش داده بود را بهش بده تا بخونه اما باریش با آیدین بیرون رفتند تا کمی درد و دل کنند. مادر باریش در را باز میکنه و به دجله خبر میده که باریش خونه نیست و تعارفش میکنه تا به داخل بیاد و کمی با هم حرف بزنند او به دجله میگه باریش یه عادتی داره که مشکلاتشو به کسی نمیگه سعی میکنه خودش حلش کنه الانم همونجوریه درباره اتفاقات و مشکلاتش با منم حرف نمیزنه برای خوب شدن حالش و برگشتن اوضاع به روال قبل یه راه حله اونم اینکه دیگه نبینیش و ازش دوری کنی.
دجله با شنیدن این حرف ناراحت میشه و میگه من یاد گرفتم تو همه مشکلات خودم بهشون رسیدگی کنم و اینو زمانی فهمیدم که پدرم ما را ترک کرد و رفت مادرم منو دختر ظریفی بار نیاورده و بهم یاد داده که حرفمو بزنم و تو دلم نگه ندارم. آیلا میگه این حرفها یعنی چی؟ دجله میگه ببخشید متاسفم ولی من مجبورم حرفمو بزنم اونم اینکه من از باریش دست نمیکشم آنقدر دوستش دارم که توی این سختی ها هم نمیخوام تنهاش بزارم و مطمئنم تو تمام تاریکی ها و سختی ها هم با هم دیگه می گردیم و یه روزنه ای را پیدا می کنیم یه دلیلی پیدا میکنیم که شاد باشیم و خوشحال باشیم به خاطر همین من ازش دست نمیکشم ولی میدونی چی جالبه این سختی ها این اتفاق ها بلاخره یه روزی تو گذشته میمونه و از یاد میره ولی حرفهایی که الان زدین هیچ وقت از یاد نمیره.
دجله بلند میشه که بره و آیلا در سکوت رفتنش را تماشا میکنه با باز کردن در با باریش روبرو میشه باریش وقتی چهره درهم و چشمان ناراحته دجله را میبینه ازش می پرسه که مامانم بهت چی گفت؟ دلتو شکست؟ دجله بهش میگه نه همه چی خوبه به این چیزا فکر نکن سناریویی که آوردم و بخون و میره بعد از رفتن دجله باریش با مادرش درباره دجله بحث میکنه و میگه اون کسی که به من صدمه میزنه دجله نیست بلکه بابام بود…