خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۹۴ سریال ترکی حسرت زندگی
تو مراسم یکسری از اهالی محله هم اومدن و در حال غذا خوردنن. عمر میبینه که پدرش با گل چیچک داره میاد اونجا عمر به نساء میگه که اونم جا میخوره و میگه یعنی دارن میان اینجا؟ چجوری روش میشه!؟ عمر میگه فعلا که دارن میان این سمت! وقتی به داخل میرن اونا جا میخورن و خودشونو کنترل میکنن خیلی نگذشته که طاهر از راه میرسه و میگه به به میبینم همتون هم اینجا جمعین! فقط من اضافی بودم! همه اومدین دارین جشن میگیرن شوکران میگه آره تو اضافی چون کلا مشکل سازی! هرجا باشی دردسر میاد خودش! سپس طاهر به پدرش میگه فکر نمیکردم شما دیگه اینجا باشین دستتون درد نکنه! طاهر جو اونجارو میریزه بهم که عمر میگه بیا بریم بیرون یه هوایی بخوره تو سرت طاهر میگه آهان الانم داری از رستوران زنت منو بیرون میکنی! او رو به پدرش میگه تا دیروز از این غمزه خوشتون نیمومد حالا که پولدار شد قبولش دارین دیگه میاین به افتتاحیه مغازه اش؟ حاجی عصبی میشه و میگه بس کن دیگه از اینجا برو!
طاهر رومیزی را میکشه و از اونجا میره. عمر شعله را میبینه و متوجه میشه که غمزه با نهضت تو رستورانن آنها باهم به اونجا میرن. غمزه با دیدن عمر جا میخوره و میگه تو چجوری اومدی اینجا؟ عمر میگه من باید بپرسم که چرا سر زمانی که قرار بود بیای و باشی نیومدی! نهضت باهاش حرف میزنه و دوباره به عمر حس توهین دست میده که باهاش دعوا میکنه و میگه دفعه آخریه که هشدار میدم سری بعدی میمونی رو دستم تا غیرتو بفهمی! سپس از اونجا میرن. غمزه و عمر باهم بحث میکنن و بینشون شکرآب میشه. تو ماشین شعله با نهضت برادرش حرف میزنه و میگه متوجه ام که تو عاشق غمزه شدی نهضت انکار میکنه و میگه همچین چیزی نیست ما فقط باهم کار میکنیم در ضمن تو با اون عمر چرا اومدی؟ شعله باهاش حرف میرنه و در آخر میگه که قرار ماهم همکار بشیم ازش کمک خواستم واسه گالری اونم قبول کرد. شوکران به خانه میره و میبینه که ادا بهم ریخته ست و ازش دلیلشو میپرسه که او بهش میگه که فهمیده پدرش یه دختر دیگه هم داره و بعد از کمی درد و دل کردن باهاش بهش میگه که نمیزارم این وضع بمونه زندگیمونو نگات میدم حالا میبینی!…