داستان کامل قسمت ۲۰ سریال آتش سرد از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال آتش سرد به کارگردانی رضا ابوفاضلی و به تهیه کنندگی علی مهام که در ۳۰ قسمت ساخته شده است را می خوانید، با ما همراه باشید.

قسمت 20 سریال آتش سرد

پویا با یک جعبه به محل کار خانم مظاهری رفته که مظاهری قبل از ورودش او را داخل دوربین می بینه و به منشیش میگه که او را بهداخل اتاقش راه نده و فقط قرارداد و ازش بگیره، پویا به داخل میره و هر چی منشی خانم مظاهری میگه ایشون تو جلسه هستند، قبولنمی کنه و اون جا می شینه تا خودش مستقیم نامه را تحویل بده

آذر به دفتر کار وکیل محسن رفته، از قضا امیر هم آن جا است و حاج احمد سر حرف را باز می کنه و مستقیم میره سر اصل مطلب

آن ها ماجرای شرکت سوری که میلاد عضو هیئت مدیره اش بوده را به او میگن و امیر میگه متاسفانه آقا سعید و میلاد با هم تبانیکردند

آذر خودش را بی خبر نشون میده و میگه اولین باره که این داستان و شنیدم و هیچ اطلاعی ازش ندارم

حاج احمد هم میگه اگر این طور بشه ما مجبور میشیم پای پلیس را به این موضوع هم باز کنیم

پویا همچنان منتظر نشسته است که آقایی به آن جا میره و بعد از معرفی خودش به داخل میره که پویا رک بهش تیکه می اندازد که کمیبعد صدای داد و بیداد بلند میشه و خانم مظاهری عصبی بعد از رفتن او رو به پویا میگه که به داخل بره

خانم مظاهری خیلی سرد و سخت با پویا برخورد می کنه ولی پویا موقع رفتن یه جمله عاشقونه میگه و میره که خانم مظاهری هم با لبخندمسیر رفتنش را نگاه می کند

مادر رویا بالای سر بابک دعا می خواند که یهو متوجه تکون خوردن انگشت های دست دامادش میشه و با ذوق به سمت ایستگاهپرستاری میره تا دکتر را خبر کند

خانم دکتر بالای سر بابک میره و براش سیتی اسکن می نویسه و میرهمادر رویا هم سریعا به او زنگ می زنه و خبر میده

امیر با پدرش زنگ زده تا جایی برای اسباب و اثاثیه اسرا پیدا کنه که او میگه هر چی که جا نبود و بیارینش خونه خودمو از دست سعیدحسابی کلافه است و باورش نمیشه این کارارو بکنه

سیما خانم به در مدرسه آوا رفته تا نوه اش را به خونه ببرد که یک موتوری اون طرف خیابون توجه آوا را به خودش جلب می کنه ولی سیمابی توجه دست او را می کشه و با خودش می برد

سعید به خانه ای که برای آزاد گرفته بود، رفته، آزاد هم آن جا است و خودش از پدرش خواسته بود برود که با تیکه ها و سرزنش هایمدام پدرش سریع کلید های خونه را بهش تحویل میده و بی توجه به حرف هایی که شنیده، می رود

امیر وسایل خواهرش را بار زده و به خانه برده، آزاد هم حسابی شرمنده و ناراحته که چرا این اتفاق افتاده ولی امیر سعی می کنه جوریبرخورد کنه که او راحت تر بشه

آذر در اتاق پدرش تو شرکت نشسته است که سعید شوکه میره تو و میگه این جا چیکار می کنی که او رک میره سر اصل مطلب وماجرای شرکت سوری و بهش میگه ولی سعید بی اهمیت جواب میده و دست پیش را می گیرد و آذر هم میره

به محض بیرون رفتن آذر، پویا از راه می رسه که او سراغ میلاد را از پویا هم می گیره ولی پویا هم جواب هایی که پدرش بهش داده بودرا می دهد و می رود

سعید از پنجره، مسیر رفتن آذر را نگاه می کند و به پویا میگه مطمئنی میلاد و از مرز خارج کردی که پویا میگه خیالتون تخت ولی اگرنگرانید میگم آمارشو دربیارن که سعید از جاش بلند میشه و میره

اسرا و آزاد وسایلشون و به خونه بردند و صاحب خونشون هم براشون اسپند دود کرده و براشون دعا می خونه

آوا تو اتاقش ناراحت نشسته که آذر پیشش میره تا ازش درس بپرسه که آوا بهونه پدرش را می گیرد و گریه می کند

کمی بعد سر کمد وسایلش میره و جعبه طلا هایش را بر می دارد و بهشون نگاه می کنه و به نظر میاد که قصد فروش داره

بهرام در کافه رفته تا آن جا را باز کند که متوجه میشه شیشه کافه شکسته و کل کافه هم بهم ریخته که شل میشه و روی زمین می افته

آذر بعد از فروش طلاهاش به سراغ یکی از طلبکار ها رفته تا بدهی اش را پرداخت کند، پدر آقای جعفری کلی از آذر عذرخواهی می کنهو میگه آقا پدرام اومدن چک و پر کردند و رفتند، منم لاشه چک همسرتون و بهش دادم که آذر شوکه میشه و لب می زنه پدرام، او هم تاکیدمی کنه

آزاد و بهرام هر دو با حال خراب روی پله های کافه نشسته اند و از اتفاقی که افتاده شوکه شده اند و هنوز نتونستن خودشون و جمعکنند

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا