خلاصه داستان قسمت ۳۸۸ سریال ترکی روزگاری در چکوروا + پخش آنلاین

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۸۸ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه ترکیه ای باء نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال مورات سراچ اغلو می باشد. نخستین قسمت از این مجموعه در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸ از شبکه آ تی وی پخش شد.

قسمت ۳۸۸ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
قسمت ۳۸۸ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

قسمت ۳۸۸ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

بتول سر میز از خودش و کار وکالتش توی پاریس برای دمیر و زلیخا تعریف میکنه و موفق میشه بالاخره تو شرکت دمیر یامان به عنوان وکیل شروع به کار بشه. شرمین و بتول دیگه شب بخیر میگن و خداحافظی میکنن، شرمین به بتول میگه آفرین خوب تونستی واسه خودت کار پیدا کنیا که بتول میگه بالاخره دختر خودتم دیگه و به طرف عمارت کوچک میرن. چتین و علی رحمت به طرف مرسین حرکت می کنن. در طول مسیر باهم حرف میزنن و علی رحمت برمیگرده که چیزی از تو کتش بردارد که یکدفعه با یک ادم تصادف میکند. علی رحمت تو سر خودش میزند و میگه وای من چیکار کردم و به چتین میگه کمک کن سریع ببریمش بیمارستان که چتین به علی رحمت میگه دیر شده آقا مرده. علی رحمت گریه میکنه و میگه من چیکار کردم؟

جون یه انسان را گرفتم و به چتین میگه برو کلانتری گزارش تصادف را بده بگو یه امبولانس هم بیارن. چتین قبول نمیکنه و میگه من گردن میگیرم من جای شما میرم زندان، علی رحمت اصلا زیر بار این حرف نمیره و میگه خودم باید پای کاری که کردم وایسم. چتین میگه باید شما باشین وگرنه حصانت کرمعلی چی میشه؟! بالاخره چتین علی رحمت را راضی میکند تا جای او به زندان بره. علی رحمت بهش میگه می افتم دنبال کارهات تا هرچه زودتر بتونم ازادت کنم. بعد از اینکه بتول و شرمین میرن، دمیر به زلیخا میگه که تو سرکت یه کاری دارم باید برم اونجا، زلیخا میپرسه این موقع شب آخه؟ که دمیر میگه تو بخواب منتظرم نمون زود میام. زلیخا از رفتارهای دمیر شک میکنه که یه اتفاقی افتاده ولی بهش نمیگه به خاطر ههین استرس میگیره و نمیخوابه.

دمیر با ماشین از عمارت خارج میشه تا بتواند جنازه سودا را خاک کند. تو جاده یه جای تاریکی را پیدا میکند و تصمیم میگیره تا همونجا سودا با دفن کن اما تو صندوق عقب را باز میکند یکی از اهالی چکوروا صدایش میزند و میگه دمیرخان شما اینجا چیکار میکنین، اتفاقی افتاده؟ ماشین خراب شده؟ دمیر میگه نه راهو اشتباهی اومدم گم شدم تشنه ام بود تو صندوق بطری اب داشتم زدم کنار تا آب بخورم چیزی نشده و از اونجا میره. دمیر بعد از طی کردن مسافتی با ایستگاه بازرسی روبرو میشه و میخواد از اونجا بره که سرباز بهش میگه باید صندوق را نگاه کنم، دمیر حرف میزنه و میگه یعنی چی؟ داری میبینی تو ماشین چیزی نیست، سرباز میگه ببخشید دمیر خان مامورم و مجبور، دمیر میگه برو به فرمانده ات بگو بیاد.

دمیر ماجرارو از فرمانده میپرسه که بهش میگه دنبال یه فراری هستیم که به شما ربطی نداره دمیر خان میتونین برین. دمیر با عجله از اونجا میره و به راهش ادامه میده تا جایی بهتری پیدا کنه. وقتی به جای آروم و خلوتی میرسه صندوق را باز میکند و شروع به کندن زمین میکند و جنازه سودا را میزاره و خاک میریزه روش و بالای سر قبرش میشیند و گریه میکند . دمیر ابراز پشیمانی میکند و میگه این مرگ حقت نبود آخه چرا برای محافطت از جون من خودتو به کشتن دادی خواهر سودا و شروع میکنه به گریه کردن. سپس دمیر با همان حال داغونش به عمارت برمیگرده وقتی وارد اتاق میشه میبینه زلیخا هنوز نخوابیده و با دیدنش که سرتاپاش خاکیه نگران میشه و میپرسه چه اتفاقی افتاده که دمیر میگه چیزی نیست پنچر کردم.

چتین به کلانتری میره و میگه اومدم اعتراف کنم فرمانده میپرسه به چی؟ چتین ماجرارو واسش تعریف میکنه. فرمانده آمبولانس و نیرو میفرسته به محلی که چتین گفت و بعد از بررسی و فهمیدن حقیقت چتین را به زندان می اندازد. گولتن به خاطر دیر کردن چتین استرس گرفته که با در زدن خانه اش به هوای اینکه چتین هستش درو سدیع باز مسکنه که میبینه تکین و لطفیه اومدن. گولتن با دیدن اونا استرس میگیره و فکر میکنه اتفاقی واسه چتین افتاده. لطفیه تمام ماجرارو برایش تعریف میکنه که چتین تصادف کرده و اون آدم مرده.

تکین بهش میگه تا وقتی که چتین زندانه درست نیست تو اینجا تنها باشی یکسری از وسایلتو جمع کن باید بیای پیش ما فعلا زندگی کنی گولتن با گریه میگه قبلش منو ببرین چتین را ببینم‌. ثانیه از اینکه جومالی اونجا نزدیکه اوزوم است بسیار ناراحت و عصبیه و با دیدن انها کنار هم گریه اش میگیره و از این می ترسد که جومالی او را ازش بگیرد و ببرد او دیگه نتواند اوزوم دخترشو ببینه…

بیشتر بخوانید:

(بخش دوم) خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی روزگاری در چکوروا + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا