معنی صور در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

صور. [ص ُوْ وَ] (اِخ) دهی است بر شاطی خابور بین آن وفُدَین حدود چهار فرسنگ است و خوارج را در آن واقعه ای است. (معجم البلدان).

صور. [ص َوْ وَ] (اِخ) یاقوت نویسد: موضعی است و گمان دارم از اعمال مدینه است. (معجم البلدان).

صور. (ع اِ) بوق. (مهذب الاسماء). شاخ حیوان که آنرا مینوازند. (غیاث اللغات). شاخ که در آن دمند. (منتهی الارب). نای. ناقور. قرن. شاخ. (منتهی الارب):
دم صور بشناس و انگیختن
روانها به تنها برآمیختن.
اسدی.
گیتی بمثل سرای کار است
تا روز قیام و نفخت صور.
ناصرخسرو.
سندان بسنان چنان شکافد
چون صور که آسمان شکافد.
خاقانی.
رگ رگست این آب شیرین و آب شور
در خلایق میرود تا نفخ صور.
مولوی.
حریفان خلوت سرای اَلَست
به یک جرعه تا نفخه ٔ صور مست.
سعدی (بوستان).
و رجوع به صور اسرافیل شود.

صور. (اِخ) شهریست بر ساحل بحر متوسط، دارای 7000 تن سکنه و از پایتخت های فینیقیان است. این شهر دو قسمت است: یکی جزیره و دیگر صوری که بر ساحل است. تاریخ بنیاد آن تا به سه هزار سال قبل از میلاد بالا رود. بین صور و فراعنه مصر روابط بازرگانی محکمی برقرار بوده است. صور در حدود 1100 ق. م. رونقی یافت. این شهر از طرف آشوریان و بابلیان محاصره شد و بسال 539 ق. م. ایرانیان آنرا تصرف کردند، سپس اسکندر بسال 333 ق. م. هفت سال آنرا به محاصره گرفت. بسال 1124 م. صلیبیان بر آن دست یافتندو مسلمانان به سال 1291 م. / 690 هَ. ق. آنرا از ایشان بازستدند. (المنجد فی الادب و العلوم). صور اکنون جزء متصرفات دولت لبنان است. مؤلف حدود العالم نویسد: شهریست از شام بر کران دریای روم و اندر وی مسلمانانند. شهریست با نعمت بسیار و کشت و بزر بسیار و خواسته های بسیار. مؤلف ایران باستان نویسد: شهر صوربواسطه ٔ بوغاز تنگی که عرض آن 4 استاد یا تقریباً 700 ذرع بود، از ساحل فینیقیه جدا می شد و بنابراین حکم جزیره ای را داشت وقتی بادهای افریقا موسوم به آفریکوس وزیدن میگرفت آب این بوغاز را عقب زده، امواج راروی هم انبوه میکرد و بساحل میریخت. شهر دارای دیوارهای بلند و برج ها و باروهای محکم بود و این استحکامات را از هر طرف دریائی عمیق احاطه داشت. و در مورد محاصره اسکندر آرد: دیودور نویسد: (کتاب 17 بند 4) جهت عمده ٔ مقاومت صور این بود که می خواست اسکندر را معطل کند و بداریوش وقت دهد که او قشون جدیدی برای نبرد با اسکندر تهیه کند و مردم صور امیدوار بودند که با این کار طرف توجه دربار ایران گشته، پاداشهائی بزرگ خواهند یافت. (ایران باستان چ 1 ص 1332). در مدتی که سپاهیان اسکندر شهر صور را به محاصره داشتند، مردم صور شجاعت و تدبیر را با یکدیگر بکار برده با مهارت و جانبازی زایدالوصفی چندانکه توانستند از هجوم دشمن ممانعت کردند، لیکن دوام محاصره از یک سو و رسیدن نیروهای کمکی از سوی دیگر سرانجام به تسخیر صور منتهی گشت. اسکندر پس از تسخیر صور، شقاوت و درندگی عجیبی از خود نشان داد که تنها از او بروز تواند کرد. اودستور داد تمام مردم شهر را جز آنانکه بمعابد پناه برده اند بکشند؛ ولی از مردم مسلح کسی بمعابد نرفت و تنها زنان و کودکان در معابد جمع شدند. باقی مردم رامقدونیها کشتند؛ دوهزار جوان صوری را بطول ساحل بدار آویختند. زنان و اطفال را اسیر کرده برده وار به مزایده نهادند. (ایران باستان صص 1332-1341). در قاموس کتاب مقدس آمده است: صور (صخره) شهریست فینیقی و بمسافت سفر هفت ساعت در جنوب صیدون واقع و بر یک یا دو جزیره بنا شده است. طولش از ساحل بقدر نصف میل و امتدادش تخمیناً یک میل میباشد و صور را در قدیم قسمت دیگری بر ساحل دریا بوده است. پلی نیوس گوید: که محیطجزیره ٔ صور دو میل و نصف و محیط خود جزیره و صور قدیم 17 میلی بوده است. یونانیان و فینیقیان برآنند که صور یکی از شهرهای بسیار قدیم و زیبا است. هیرودوتس گوید که کاهنان صور وی را خبر دادند که صور 2750 سال قبل از مسیح بنا شده و در کتاب مقدس در عصر یوشع مذکور است و در آن وقت شهر حصارداری بوده. (صحیفه ٔ یوشع 19:29)... دور نیست که اصل اهالی صور از صیدون بوده اند. (صحیفه ٔ یوشع 13؛ سفر خروج 32:30). و در وقت سلطنت داود و سلیمان حیرام که در آن زمان شهریار صوربود، با داود و سلیمان طریق مودت آماده داشت... و اهالی صور چوبها برای بنای هیکل اورشلیم و سایر بناهای مشهور اورشلیم میدادند. بدین طور که از سروهای آزاد لبنان از صور به یافا برده و از آنجا چوب ها به اورشلیم می بردند و صنعت کاران صور در اورشلیم همواره مشغول انجام صنایع مهمه و دقیقه می بودند. (دوم سموئل 5:11 و 12 و اول تواریخ ایام 2:2 و 3 و 11). در سال 720 ق. م. شلمنا صور را بمدت پنج سال محاصره کرد، لکن بعد از این مدت هم بمقصود خود موفق نگشته، از آن پس بخت النصر آنرا مدت سیزده سال محاصره نمود که انتهای آن 592 ق. م. بود. لکن در تاریخ بهیچوجه من الوجوه مذکور نیست که بخت النصر آنجا را مفتوح ساخت یا نه. و یوسیفوس خود نیز این مطلب را محقق ننموده، اما تأویلات ایشان درباره ٔ آنچه در صحیفه ٔ مقدسه ٔ حزقیل 29:18وارد گشته که از صور به جهت خدمتی که در آن نموده بود خودش و لشکرش هیچ فرد نیافتند. این است که در فتح و عدم فتح صور اختلاف دارند. بعضی گویند صور را مفتوح ساخته، لکن در آنجا مال و غنیمتی که با مخارج و زحمات شاقه فوق العاده او مطابقت نماید نیافت، ولی بعد از این واقعه صور خود را تابع و مطیع قوم فارس نموده، عمارتی عظیم برای حکومت فارس برآورده... صور حالیه در شمال غربی الجزیره ٔ قدیم واقع، طولش ربع میل و عرضش 180 قدم بود، لکن بواسطه ٔ شدت فراهم شدن ریگهای دریایی عرضش در نزدیک دشت یک میل و در نزد دیوار قدیم بیش از ثلث میل شده است و همواره آثار دیوار قدیم نمودار است و در آن دیوار سنگی بکار گذاشته شده است که طولش 17 قدم و عرضش 6 قدم و نیم میباشد و در کناردریا سنگهای معظم و قطعات ستونهای شکسته بسیار است و فعلاً در عوض تجار و شاهزادگان، ماهی گیران دامهای خود را در آنجا می گسترانند. (حزقیال 26:14). و در آنجا کلیسایی متعلق بجماعت لاتین یافت میشود و امکان دارد که آن کلیسا درهای کلیسائی که در سنه ٔ 323 م. تقدیس شده اوسی بیوس در آنجا بشارت داد بنا شده باشد و فعلاً از این شهر پنبه و توتون و سنگ آسیا که از حوران آورده میشود می آورند و عدد نفوس تخمیناً 5000 است که نصف ایشان مسلم و باقی نصاری میباشند و در آنجا معدودی یهود و نیز مقبره ای بمساحت قلیل در بیرون شهر یافت می شود. میگویند قبر حیرام است و آثار قناتهای قدیمه که آب از کوه رأس العین در شهر می آمده است دیده میشود. (از قاموس کتاب مقدس صص 566-569):
صور و عکه در امان امرت
چون ارمن و نخجوان ببینم.
خاقانی.
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

صور. [ص َ] (ع مص) بانگ کردن. || کژ کردن و میل دادن یا شکستن چیزی را. (منتهی الارب). بچسبانیدن [میل دادن]. (ترجمان علامه ٔجرجانی ترتیب عادل) (تاج المصادر بیهقی). || متوجه کردن کسی را. (منتهی الارب). || پاره کردن. (ترجمان علامه ٔ جرجانی). || (مص) روی آوردن. || (اِمص) کژی. || (اِ) صفحه ٔ گردن. || کرانه ٔ رود. || بیخ خرما. || خرمابنان ریزه لا واحد له یا جماعت. (منتهی الارب). || فراهم آمده.ج، صیران. || خرماستان. (مهذب الاسماء).

صور. [ص ُ وَ] (ع اِ) ج ِ صوره (صورت). (منتهی الارب) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل):
باغ چون مجلس کسری شده پر حور و پری
راغ چون نامه ٔ مانی شده پر نقش و صور.
فرخی.
گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور
همی نماید زیر نگینه ٔ لبلاب.
لبیبی.
مر آمیزش گوهران را بگوی
سبب چه که چندین صور زو بخاست.
ناصرخسرو.
چون شخص دلیران همه پر ز زخم
چو دست عروسان همه در صور.
مسعودسعد.
بخت نیک آرزورسان دل است
که قلم نقشبند هر صور است.
خاقانی.
رجوع به صورت و صورهشود.
- صور فلکی، رجوع بدان کلمه شود.

صور. [ص َ وَ] (ع مص) کژ گردیدن. || بریدن و جدا کردن چیزی را. || روی آوردن بجهتی. || (اِ) صوره. || نوع. || صفت. (منتهی الارب).

صور. [ص ِ وَ] (ع اِ) ج ِ صوره. (منتهی الارب).

صور. (اِخ) نام پادشاه کشمیر که بهمن دختر او را به زنی گرفت. (مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 53).

فرهنگ معین

[ع.] (اِ.) بوق، شاخی که در آن بدمند و از آن صدایی خارج شود.

جمع صورت،، نقش ها، قسم ها. [خوانش: (صُ وَ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

صورت
* صُوَر فلکی: (نجوم) = صورت * صورت فلکی

بوق
* صور اسرافیل: در روایات، شیپوری که اسرافیل در روز رستاخیز دو نوبت در آن می‌دمد. در مرتبۀ اول همۀ زندگان می‌میرند و در بار دوم تمام مردگان زنده می‌شوند: خروش شهپر جبریل و صور اسرافیل / غریو سبحهٴ رضوان و زیور حورا (خاقانی: لغت‌نامه: صور اسرافیل)،
* صور صبحگاهی: [قدیمی، مجاز] آه، ناله، زاری، و فغان هنگام صبح: به صور صبحگاهی بر‌شکافم / صلیب روزن این بام خضرا (خاقانی: ۲۴)،
* صور نیم‌شبی: [قدیمی، مجاز] آه، ناله، زاری، و فغان در نیم‌شب: به صور نیم‌شبی در‌شکن رواق فلک / به ناوک سحری برشکن مصاف قضا (خاقانی: ۸)،

حل جدول

بوق

اشکال و صورت ها

جمع صورت

بوق، اشکال و صورت ها، جمع صورت، شیپور

مترادف و متضاد زبان فارسی

بوق، شیپور، نفیر

فرهنگ فارسی هوشیار

جمع صورت

فرهنگ فارسی آزاد

صُوْر، بوق-شاخی که در آن می دمند و صدا می دهد- شیپور بزرگ (جمع: اَصْوار-ضمناً صُوْر جمع صورت نیز می باشد)،

صُوْر، از قدیمی ترین شهرهای فنیقی که امروزه جزو کشور لبنان است و تاریخچه ای شبیه صیدا دارد،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری