معنی وفاداری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

وفاداری. [وَ] (حامص مرکب) درستی و صداقت و راستی و نمک به حلالی. (ناظم الاطباء). در دوستی، زناشوئی یا خدمت به مردم صادق و صمیمی بودن. صاحب وفا بودن. وفادار بودن:
آمدیم اندر تمامی داستان
وز وفاداری ّ جمع راستان.
مولوی.
دل منه بر دنیی و اسباب او
زآنکه از وی کس وفاداری ندید.
حافظ.

فرهنگ عمید

باوفا بودن، پایداری در دوستی و به سر بردن عهد و ‌پیمان،

فرهنگ فارسی هوشیار

دردوستی زناشویی یا خدمت بمردم صادق و صمیمی بودن: ((دل منه بر دنیی و اسباب او زانکه از وی کسی وفاداری ندید. )) (حافظ)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر