معنی دور‬ به انگلیسی و سایر زبان ها

فارسی به انگلیسی

Ab-, Aloof, Away, Circle, Circuit, Circum-, Circumference, Deal, Deep, Dis-, Distant, Distantly, Far, Far-Off, Faraway, Fringe, Heat, Lap, Tele-, Perimeter, Rd, Remote, Revolution, Round, Streak, For-

فارسی به ترکی

uzak, devir

فارسی به عربی

بعید، بعیدا، تعرج، جنس، حول، دائره، صوره، عجله، من، هناک

فارسی به ایتالیایی

distante

lontano

remoto

contorno

turno

فارسی به آلمانی

Dort drüben, Dortdrüben

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری