معنی جنوب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
(جَ یا جُ) [ع.] (اِ.) یکی از چهار جهت اصلی که مقابل شمال است.
جمع جنب.، پهلوها، کنارها، جهت ها و نواحی،
[مقابلِ شمال] (جغرافیا) یکی از چهار جهت اصلی برابر با طرف دست راست کسی که رو به مشرق ایستاده باشد،
[مجاز] شهرها و سرزمینهای واقع در جنوب کشور،
[مقابلِ شمال] [قدیمی] بادی که از سمت جنوب میوزد،
نیمروز
نیمروز
قبله، نیمروز، جهات، نواحی، پهلوها، کنارها،
(متضاد) شمال
یکی از چهار جهت اصلی در برابر شمال از دست راست وزیدن باد از دست راست وزیدن باد
جَنُوب، جهت مقابل شَمال (چون در ایران قبله به سمت جنوب است لذا گاهی رو به جنوب را رو به قبله نیز می گویند و دیگر آن که اغلب جُنُوب تلفظ می کنند در حالی که جُنُوب جمعِ جَنْب است)،