معنی مشهود در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مشهود. [م َ](ع ص) حاضرشده. آنچه دیده شده و معاینه میگردد.(ناظم الاطباء). نمایان. هویدا.پیدا. پدیدار. رویاروی دیده شده.(یادداشت مؤلف).
- مشهود شدن، معاینه شدن:
گفتی که نعل بود در آتش نهاده ماه
مشهود شد چو شد زن دودافکن از برش.
خاقانی.
|| آنچه بر او گواه شوند.(آنندراج).
- جرم مشهود، جرمی که در مرئی و منظر مأمور کشف جرم یا جماعتی از مردم باشد و یا در حکم مشهود بودن باشد، مثل اینکه آثار جرم بعد از وقوع جرم دیده شودیا مجنی علیه بلافاصله پس از وقوع جرم کسی را بعنوان مرتکب معرفی کند. یا در زمان قریب به وقوع جرم آثار بارز جرم در تصرف متهم دیده شود یا تعلق آن آثار و اسباب به متهم محرز گردد یا متهم، زمان قریب به وقوع جرم قصد فرار داشته باشد یا در حال فرار یا فوراً دستگیر شود.(فرهنگ حقوقی تألیف جعفری لنگرودی).
- || جرمی است که پس از وقوع و یا به مقدار کمی پس از وقوع مورد اطلاع مراجع صلاحیتدار قرارگیرد.(فرهنگ حقوقی تألیف جعفری لنگرودی).
- مشهودعلیه، آنکه بر ضرر او شهادت داده میشود.
- مشهودله، آنکه به نفع او شهادت داده میشود.
||(اِ) روز جمعه و یا روز قیامت یا روز عرفه.(منتهی الارب)(آنندراج)(از اقرب الموارد). روز جمعه و یا روز عرفه و یا روز قیامت. قوله تعالی: و شاهد و مشهود. شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه و یا شاهد روز عرفه و مشهود روز قیامت.(ناظم الاطباء). || نماز فجر.(یادداشت مؤلف). صلاهالفجر.(از اقرب الموارد).

فرهنگ معین

(مَ) [ع.] (اِمف.) دیده شده.

فرهنگ عمید

حاضرشده،
دیده‌شده،
آنچه دیده شود،
آنچه بر آن گواه شوند،
روز جمعه،
روز قیامت،

مترادف و متضاد زبان فارسی

آشکارا، آشکار، بارز، پدیدار، پیدا، جلی، روشن، ظاهر، محسوس، مرئی، معلوم، نمایان، نمودار، واضح، هویدا،
(متضاد) ناپیدا، نامشهود

فرهنگ فارسی هوشیار

هویدا، پیدا، پدیدار، نمایان

فرهنگ فارسی آزاد

مَشهُود، دیده شده، آنچه دیده شود، گواهی داده شده، روز جمعه، روز اجتماع مردم برای امری خاص، روز قیامت روز عرفه، نماز صبح..،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر