معنی ازگیل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ازگیل. [اَ] (اِ) درختچه ای که در همه ٔ جنگلهای شمالی حتی ارسباران وگلی داغ و گردنه ٔ چناران میروید. حدّ سفلای آن سواحل آستارا و حد علیا، کتول در ارتفاع 2000 گزی. (گااوبا). ازگِل. نلکه. زعرور. سِر (در آستارا). زِر. تُرسه سِر (در طوالش). فَتَر (در اطراف رشت). کُنُس (در طالقان قزوین). کنس. کنوس. کونوس (در گیلان و مازندران). ترش کُنُش (در رامسر و شهسوار). تالاس گور (در رامیان). کُندُز. کُندُس (در گرگان و کجور). (گااوبا).

فرهنگ معین

درختچه ای است خاردار با چوبی سخت و محکم و شکوفه های سفید، میوه درخت ازگیل که قهوه ای رنگ و ترش مزه است. [خوانش: (اَ) (اِ.)]

فرهنگ عمید

میوه‌ای کروی‌شکل، گوشتالو، قهوه‌ای‌رنگ، شیرین، و کمی گس،
درختچۀ خاردار و جنگلی این میوه با گل‌های سفید،

حل جدول

آزخ، آژخ

نلکه

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) درختچه ای از تیره گل سرخیان که خاردار است و بحالت وحشی در جنگلهای اروپای مرکزی و نواحی معتدل آسیا روییده میشود و غالبا آنرا با درختان دیگر پیوند میزنند ارونیا.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر