معنی سوسک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سوسک. (اِ) نوعی از جعل باشد و او بیشتر در حمامها متکون میشود. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). صراراللیل. جدجد. صیاح اللیل. خرچسنه. گوگال. (یادداشت بخط مؤلف).
- امثال:
سوسک به بچه اش میگوید قربان دست و پای بلوریت.

سوسک. [س َ] (اِ) تیهو و آن پرنده ای باشد شبیه به کبک لیکن کوچکتر از اوست. (برهان) (از آنندراج) (فرهنگ رشیدی).

فرهنگ معین

(اِ.) حشره ای است از راسته قاب - بالان که بدنی کشیده و قهوه ای دارد و بال هایش نیز همرنگ بدنش می باشد. چند هزار نوع از آن شناخته شده و بسیاری از آن ها حامل نطفه میکروب های مختلف است. سپیرک و سپیرو نیز نامیده می شود.

فرهنگ عمید

حشرۀ کوچک با‌ل‌دار به رنگ سیاه یا سرخ یا قهوه‌ای و به انواع مختلف که چند هزار نوع از آن شناخته شده و بسیاری از آن‌ها از آفات کشتزار‌ها هستند،

فرهنگ فارسی هوشیار

حشره ای است سیاه یا سرخ و پردار که در جاهای نمناک پیدا میشود (اسم) حشره ایست از راسته قاب بالان که بدنی کشیده و قهوه یی دارد و بالهایش نیز همرنگ بدن میباشد. دو بال جلو این جانور ضخیم و مانند دو قاب روی بالهای نازک عقب را می پوشاند. قطعات دهنی وی از نوع جونده است. سوسک بیشتر شبها از لانه خارج شده از خرده ریز غذا ها تغذیه میکند و چون حامل نطفه میکربهای مختلف است جانوری موذی و خطرناک است سپیرک سپیرو. یا سوسک طلایی. حشره ایست از راسته قاب بالان که در حدود 25 گونه از آن شناخته شده حشره ایست سنگین و کندرو برنگ طلایی مایل به قرمز شکمش مایل به سفیدی است و در انتهای شکمش نوع آلت نوک تیزی جهت حفر زمین قرار دارد. نوزاد این حشره و همچنین حشره بالغ علفخوارند و بیشتر به مزارع چغندر و چغندر قند حمله میکنند زنبور طلایی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر