معنی عاشقانه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

عاشقانه. [ش ِ ن َ / ن ِ] (ص نسبی، ق مرکب) عاشق وار. از روی عشق. از کمال محبت. با نهایت میل:
دعوت عاشقانه میکردم
بخت درهای آسمان بگشاد.
خاقانی.
در آن صحرای خرم رخش میراند
سرود عاشقانه باز میخواند.
نظامی.
صائب اگر بیار سخن فهم میرسید
میشد جهان پر از غزل عاشقانه اش.
صائب.

فرهنگ معین

(ش نِ) [ع - فا.] (ق مر.) مانند عاشق ها، از روی عاشقی.

فرهنگ عمید

عاشق‌وار، مانند عاشقان، عاشق‌مانند،
(قید) از روی عشق،

حل جدول

عاشق وار، از روی عاشقی، با نهایت میل

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

دل سپارانه، شورمندانه، مهرآمیز

فرهنگ فارسی هوشیار

با نهایت میل، از کمال محبت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر