معنی فرمانبر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

حل جدول

گوش به فرمان

مترادف و متضاد زبان فارسی

خادم، خدمتکار، گماشته، مستخدم، نوکر، تابع، فرمانبردار، مطیع،
(متضاد) فرمانده

فرهنگ فارسی هوشیار

فرمانبردار، مطیع

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر